۱۳۸۷ فروردین ۱۲, دوشنبه

مهاجرت (1) دلایل



رفتن از کشور برای ادامه تحصیل، مهاجرت، و یا پناهندگی در یک کشور دور، در اولین مرحله یعنی دوری از زادگاه، خانواده، فامیل، دوستان، خاطرات و عادات و... آمدن به غربت، زبانی دیگر، فرهنگی دیگر، سختی های اولیه برای تنظیم خود با جامعه جدید، یاد گیری رفتار و زبان آنها، ساخت دوباره زندگی از صفر و...

تحمل این همه سختی و پرداخت این همه هزینه برای چی؟

اگر می خواهید که از کرده خود زود پشیمان نشوید، جواب های خود به نوشته بالا را تا می توانید زیاد کنید.

دلایل خروج از کشور باید اینقدر گسترده باشند که وقتی تعدادی از آنها بطور طبیعی در طول زمان(در مواجهه با واقعیت و یا عادی شدن بر اثر تکرار) کم رنگ و بی ارزش شدند، هنوزهم دلایلی برای دفاع و توجیه این انتخاب(و یا اجبار) برایتان باقی مانده باشند. پیشنهاد می کنم که همه دلایل خود در این رابطه را یادداشت کنید.


اگر خانواده هستید هر دو کمی از وضع زندگی کنونی خود و تصور زندگی آینده را هم به آن اضافه کنید.

غربت اولین کاری که می کند، کم رنگ کردن خاطرات بد و پر رنگ کردن خاطرات شیرین است، این یادداشت ها و مراجعه به آن کمک می کند که تسلیم این احساس غربت نشده و واقع بینانه تر برخورد کنید.


چیزهایی که با این مهاجرت از دست خواهید داد( چه مادی و جه معنوی) از قبل لیست کنید، جواب خود به آنها را هم پیدا کنید.


قبل ازهر اقدامی، چیزهایی که از دست می دهید و چیز هایی که (تقریبی) بدست می آورید را با هم مقایسه کنید.



بطور مثال با این وضعیت سال های اخیر ایران و رسیدن تقریبی درآمد ها به کشورهای اروپایی، اگر برای این سفر ملکی را می فروشید، دیگر حتی چند سال بعد که درآمد زا هم بشوید، براحتی نخواهید نتوانست ملک فروخته شده خود را بازپس بخرید، همین موضوع اگر با ایران زیاد در تماس باشید دلیلی برای پشیمانی خواهد بود.

به نظر من اگر شما 30 دلیل خروج از کشور برای خود نوشته باشید، بعد از سه سال در غربت بودن فقط بین هفت تا ده تا از آنها برایتان باقی می ماند، که تعداد قابل قبولی برای مبارزه با سختی های ساخت زندگی تازه بشمار می رود.


یک مثال: چند سال پیش با خانواده تازه رسیده ای آشنا شدم که یک زوج در دهه سوم زندگی و دو پسر 8 و 10 ساله بودند.زن و شوهر از همان برخورد اول مدام تاکید می کردند، از ما که دیگه گذشته، ما فقط برای خوشبختی بچه هایمان اینجا آمده ایم، وگرنه هیچ دلیل دیگری برای ترک وطن نداشته ایم.

دوستی برایشان توضیح می داد که شما نمی توانید این همه سختی اینجا را فقط بدلیل خوشبختی بچه هایی که حداکثر تا ده سال دیگر از شما جدا می شوند، تحمل کنید و بهتر دلایل دیگری هم به دلیل مهاجرت خود اضافه کنید. زیر سه سال هر دو در شرایط سنگین روحی در حالی که هر کدام دیگری را مسئول این مهاجرت اشتباه می دانست، از هم جدا شده، یکی پشیمان به ایران برگشته و آن دیگری بار تنهایی و غربت را با هم بدوش می کشد.


مثالی دیگر: اگر کسی دلایل خروج از کشور را در این خلاصه کند که جوانم، اینجا همه چیز برای ما ممنوعه، می رم جایی که همه چیز برام آزاده و... به احتمال زیادی در کمتر از یک سال و وقتی که تمام این ها بر اثر تکرار، جذابیت خود را از دست داده و جزیی از زندگی عادی شوند بعلاوه سختی ها جا افتادن در یک محیط جدید هم فشار را زیاد کند، یه پشیمانی شخص از انتخاب خود می انجامد.(منظور من این نیست که اینها دلایل خوبی نیستند، بلکه کافی نیستند).








هیچ نظری موجود نیست: