۱۳۸۶ اسفند ۱, چهارشنبه

آشنایی با هلند(2)کار داوطلبانه



کار داوطلبانه به کاری گفته می شود که بدون دریافت حقوق و اجبار انجام می شود.

انجام کار داوطلبانه در اینجا ریشه در قرن نوزدهم دارد که خانمهای پولدار به صورت رایگان به فقرا و مریضان کمک می کردند.

بسیاری از اشکال کار داوطلبانه در طول زمان شکل رسمی بخود گرفتند و از زمره کار داوطلبانه خارج شدند.


امروزه در حدود 30 درصد از افراد بالغ این کشور یعنی حدود 6 میلیون نفر به صورت پاره وقت و یا تمام وقت کار داوطلبانه می کنند.


بعضی از شرایط کار داوطلبانه: کار باید سودمند برای جامعه باشد، سودزا نباید باشد، در رقابت با کارهای درآمد زا نباشد.


دلایل زیادی برای کار داوطلبانه وجود دارد که مهمترین آن احساس رضایت از مفید بودن و کمک به همنوع می باشد و همینطور کار داوطلبانه به شخص کمک می کند که در تنهایی خود نمانده و با دیگران ارتباط بر قرار کند.


در اینجا بطور کوتاه چند سری کار داوطلبانه را مثال می زنم.


1- کمک به تازه وارد ها برای ورود به جامعه:

این کمک ها که بیشتر برای پناهندگان می باشد به شخص تازه وارد کمک می کند که با قوانین اینجا آشنا شده و کمکی در رفع مشکلات شروع زندگی تازه در اینجا باشد. این کمک ها از خواندن نامه ها، کمک در پرکردن فرم ها و ثبت نام در مدارس و شهرداریها تا یاددادن دوچرخه سواری به تازه وارد متنوع هستند.



2- کمک های خیریه:

هلند به نسبت جمعیت یکی از بزگترین اعانه دهندگان در دنیاست. از جمع آوری پول برای نجات انواع حیوانات در حال انقراض و کمک به درمان ویا تحصیل در همه کشورهای نیازمند تا تحقیقات پزشکی و کمک به کشورهای سیل و زلزله زده همه توسط داوطلبان انجام می شود. بیشتر این داوطلبان با قللک های مخصوص و داشتن کارت تایید در روی لباس در خیابان و یا با مراجعه به منازل در خواست کمک می کنند. ( خرج تحصیل پناهندگان و پناهجویان هم توسط یک سازمان خیریه تامین می شود، اکثر پناهندگانی که در اینجا تحصیل کرده اند توسط همین سازمان ساپورت مالی شده اند)



3-کار داوطلبانه در جشن ها و مراسم:

در اینجا همه ساله در تمام شهر ها انواع جشن ها و مراسم شادمانی بر پا می شود. در صد زیادی از برگذار کنندگان این مراسم دواطلبانی هستند که در آماده سازی جا، دادن اطلاعات، توزیع نوشیدنی، برقراری نظم و ... کمک می کنند.



4- خانه محله

خانه محله، مکانی است که از طرف شهرداریها به محله های مختلف واگذار می شود. در این خانه یک بار کوچک برای نوشیدن انواع نوشیدنی ها و چند سالن مختلف برای جلسات و گردهم آیی وجود دارد.

در این خانه همه چیز بر اساس کار دواطلبانه انجام می شود.

مثلا کسی که ورزش یوگا بلد است، یا شطرنج اش خوب است و یا داستان نویسی بلد است در خواست زمانی برای یاد دادن آن به دیگران می کند، چند اعلامیه هم چند جا می زند کسانی که دوست دارند یاد بگیرند و یا در جلسات شرکت کنند با پرداخت مبلغ بسیار کمی(که صرف خود این خانه ها می شود) در این جلسات شرکت می کنند.


نا گفته نماند که بیشتر شرکت کنندگان و دواطلبان مسن هستند و به این وسیله هم خود را سرگرم کرده و هم یافته های خود را با دیگران قسمت می کنند.


در این خانه ها هچنین زمانی را برای آموزش زبان هلندی به مهاجرین اختصاص می دهند، چند داوطلب علاقه مندان به یاد گیری را در گروهای کوچک تقسیم کرده و به نسبت سطح زبان مهاجر به اصلاح ویا آموزش می پردازند.

( در محلات مشکل دار خارجی نشین آمستردام شهرداری تصمیم به ساخت خانه های محله برای جوان های خارجی(مراکشی و ترک) کرد تا به این وسیله شاید آنها را از سر چهارراه ها جمع کند، ولی ظاهرا موفق نبود بدلیل اینکه، برخلاف هلندی ها در این خانه ها فقط پسر ها حضور داشتند( کسی ناموس اش رو اونجا نمی برد) و بعد اینکه بجای بودن در داخل این خانه ها وایجاد سرگرمی، همه در بیرون آنجا مشغول همان کارهای قبل بودند).


پا نوشت:

صحبت امور خیریه شد دلم نیامد این دو موضوع را نگویم1


- دو هفته قبل در یک مسابقه تلویزیونی مجری از برنده( جوانی حدود 30 ساله) پرسید قصد دارد با چهل هزار یورو برنده شده چکار کند، برنده گفت یک مسواک برقی برای خودم بخرم و بقیه را به خانواده همسرم که در رومانی هستند و وضع مالی خوبی نداشته و پدر خانواده فلج است بدهم.


امروز صبح حین رفتن بر سر کار مجری رادیو داشت با مردی که بلیط بخت آزمایی برده بود مصاحبه می کرد، ازش پرسید با پولت چه کردی؟ گفت تعمیر خونه، رفتن به مسافرت وخرید یک ماشین ون برای همسایه مراکشی ام که با آن بتواند برای مسافرت به کشورش برود.( این گونه ماشین های 7 و یا 11 نفره عشق مراکشی هاست که با تمام خانواده و کلی کادو برای اقوام به مسافرت سالانه به کشور خود می روند).

آشنایی با هلند(5)معاشرت و آداب سرو غذا



( ذکر این نکته را لازم می دانم که هیچ کس ملزم به رعایت این رفتارها نیست، افراد بسیار زیادی هستند که روش معاشرت و رفتار خود را ترجیح داده و دنبال می کنند. بهرحال این مرسوم ترین رفتار معاشرتی در هلند است که دانستنش بی فایده به نظر نمی رسد)


معروف است که هلندی ها بیشتر دوست دارند دعوت بشوند تا کسی را دعوت کنند، درستی این گفته را در معاشرت با هلندی ها می توان دید.
در مقایسه با شرقی ها هلندی ها بسیار کم معاشرت هستند، آنها عادت کرده اند وقت خود را در تنهایی و یا در محیط خانواده با مطالعه، تماشای تلویزیون و یا انجام کارهای خانه بگذرانند.

بدلیل کم بودن معاشرت فامیلی و برای جایگزین کردن آن مردم به کافه می روند.

هلندی ها(زن و مرد) مردمانی بشدت کافه ای هستند، اکثرا هم کافه ها پاتوق مشتریان ثابتی است که در آخر هفته ها( و به تعداد کمتر در طول هفته) دور هم جمع می شوند گروهای دو تا ده نفره تشکیل داده و راجع به موضوعات مورد علاقه خود صحبت می کنند. اگر شما در شهری به کافه ای غریبه برای نوشیدن مراجعه کنید براحتی متوجه جلب نگاه ها به خود بعنوان یک تازه وارد می شوید.

بر خلاف بسیاری از اروپاییان هلندی ها براحتی هم صحبت می شوند و لی البته بیشتر دوست دارند بپرسند تا مورد سوال قرار بگیرند.

در اینجا پرسیدن در باره همه چیز مرسومه بجز مقدار حقوق، مقدار بدهی، و مجموع دارایی اشخاص، اینها سوالاتی که نه کسی از شما می پرسه و نه دوست داره ازش پرسیده بشه.

معاشرت کاری، این گونه معاشرت تقریبا فرقی با جاهای دیگر ندارد. بیشتر همکاران یک شب در هر دو هفته یا ماه را با قرار قبلی در یک رستوران جمع می شوند . در اینجا رسم است که هر کسی خودش سهم غذایش را جداگانه حساب می کند، البته در این مواقع گاهی یکی مادر خرج شده و مبلغ صورت حساب را از جمع بصورت مساوی می گیرد.


معاشرت همسایگی، در اینجا(بخصوص در شهرهای کوچکتر) مرسوم است که ساکنان یک محل( یا حتی شهر) با همدیگر احوالپرسی می کنند.

بعد از مدتی احتمالا با یک و یا چند همسایه صحبت ها بیشتر گل می کند. در این زمان یکی از طرفین دیگری را دعوت به نوشیدن چای، قهوه می کند( دعوت های اولیه فقط برای صرف نوشیدنی است و نه شام).


بهترین زمان این دعوت بین ساعت دو تا چهار بعدازظهر و یا هشت تا نه شب است. در روی میز فقط یک یا دو مدل بیسکوبیت ویا کیک وجود دارد. سلیقه نوشیدن شما پرسیده می شود و بهمراه نوشیدن از بیسکوبیت و با کیک موجود( فقط یک دفعه) به شما تعارف می شود.( ظرف کیک و یا بیسکوبیت معمولا در دار می باشد، میزبان در حین تعارف در آن را نیمه باز نگه می دارد، می گویند( به شوخی) به این دلیل که اگر بیشتر از یکی بر داری با درش بزنند روی دستت).


شام.
در هلند نهار حاضری( سرد) خورده می شود. بیشتر بریده کالباس و پنیر زرد لای دو تیکه نان(ظاهرا بیشتر بدلیل ساعت کاری که بطور متوسط نا ساعت چهار بعد از ظهر است).

غذای اصلی شام است که معمولا بین ساعت شش تا هفت شب خورده می شود. در اینجا مهمان فقط به صرف شام(و نه نهار) دعوت می شود، در بسیاری از مواقع میزبان ترجیح می دهد مهمان را به یک رستوران دعوت کند و یا از رستوران شام سفارش بدهد.

برای دعوت شام همیشه زمان حضور پرسیده می شود، که معمولا حدود ساعت شش است.
مهمترین نکته این که همیشه سر قرار تعیین شده حاضر باشید( در ایران/و حتی همین جا بین بعضی از ایرانیان/ متاسفانه دیر رفتن به مهمانی نوعی ارزش گذاری محسوب می شود).

اگر احیانا بدلیلی نمی توانید بموفع در آنجا باشید تاخیر بیشتر از یک ربع ساعت را به میزبان اطلاع بدهید.

بردن یک دسته گل برای میزبان جزو جدا نشدنی این مراسم می باشد.

در این میهمانی ها حتما احتیاجی نیست که راجع به موضوعات زیادی صحبت کنید( باصطلاح مجلس را گرم کنید) اگر مطلب باندازه کافی دارید کار خوبی است ولی خود را به زحمت نیاندازید. استفاده از موزیک با صدای آرام هم بسیار معمول است.
شام با یک کاسه کوچک سوپ شروع می شود، این سوپ معمولا بسیار رقیق است به این دلیل که جلوی اشتها را نگیرد.
چون اکثرا میزبان منتظر تمام کردن سوپ آخرین نفر می ماند، در حین ملایم خوردن سعی کنید زیاد از بقیه عقب نمانید.

بعد از جمع کردن کاسه های سوپ نوبت سرو غذا می شود( تا اینجا غذای اصلی بر سر میز نیامده است).

در این هنگام معمولا میزبان از تک تک میهمانها ( اگر نعداد زیاد نباشد) برای سلیقه نوشیدنی می پرسد.

این سوال برای این است که لیوان نوشیدنی ها با هم فرق دارند.

متداول ترین نوشیدنی شراب است( در هوای گرم معمولا از شراب قرمز کم رنگ(صورتی) که سرد نوشیده می شود استفاده می کنند و در بقیه موارد از شراب قرمز و بی رنگ). اگر شما الکل نمی نوشید و یا در آن لحظه قصد نوشیدن اش را ندارید به سادگی با موضوع برخورد کرده و تقاضای نوشیدنی های دیگر و یا آب کنید، جالب است بدانید که بسیاری از هلندی ها نوشیدن لیوانی شیر سرد را به همراه شام ترجیح می دهند.

بعد از خوردن سوپ در واقع کار قاشق تمام شده است.

در اینجا هر گونه غذایی ( حتی پلو) را با کارد و چنگال می خورند.

غذا را با چنگال( و نه کارد) به دهان می گذارند( متاسفانه خوردن غذا اصلی با قاشق در اینجا نامرسوم و نوعی بی نزاکتی محسوب می شود. شخصا غذا خوردن با چنگال را ترجیع می دهم، هم لقمه های کوچکتر برداشته دهان پر نمی شود، هم غذا بدلیل کم بودن در دهان بهتر جویده می شود و هم اینکه مدت زمان بیشتری وقت غذا خوردن می شود).

در ایران رسم نیست که در هنگام سرو غذا صحبت کنند و تا آنجا که یادمه نهی هم می کردند( شاید بدلیل اینکه می خواستیم از غذا خوردن عقب نیافتیم و با دهان پر حرف می زدیم) در اینجا کاملا برعکس است.

شام وقت بسیار مناسبی برای صحبت محسوب می شود و چون لقمه هایی که توسط چنگال می خوریم کوچکتر هستند شکل نامناسب قرار داشتن لقمه بزرگ در دهان را نداشته، براحتی جویده شده فرصت صحبت را فراهم می کنند.

غذا به آرامی خورده می شود و بین هر دو لقمه فاصله کوتاهی گذاشته می شود.

معمولا صرف غذای اصلی تا یک ساعت زمان می برد، بعد از آن هم همه در حدود یک ساعت دیگر همان جا نشسته صحبت را ادامه می دهند.

نوشیدنی همرا غذا بخصوص شراب بسیار آرام نوشیده می شود(مزمزه می شود). حدود نیم ساعت بعد از صرف غذا دسر آورده می شود معمولا به همرا چای و قهوه. اگر برای ساعت خروج قراری تعیین نشده است بین ساعت 9.30 تا 10 شب وقت مناسبی برای خداحافظی است( البته در شنبه ها و زمانی که مجلس گرم است می تواند بنا به حوصله طرفین تا نیمه شب هم ادامه پیدا کند).

زمانی آمادگی خود را برای رفتن اعلام کنید که واقعا قصد رفتن دارید(تعارف نکنید) در اینجا منتظر جملاتی مانند، حالا چه عجله ای تازه اول شبه، همین جا بخوابیدو..نباشید. یک و یا دو شب بعد از میهمانی وقت مناسبی برای تماس تلفنی و تشکر از میزبان می باشد.

چند توصیه:

1-اگر گوشت خوک نمی خورید و یا گوشت ظبح اسلامی مصرف می کنید، بهتر است موضوع را به میزبان اطلاع بدهید، اگر از گفتش راحت نیستید، می توانید در خواست غذای دریایی و یا گیاهی بکنید.

2- از گیاه خوار بودن و یا نبودن میهمان از قبل مطمئن بشوید.

3- در اینجا نمک و روغن بشدت کم در غذا استفاده می شود( تقریبا یک هشتم ایران) برای سلامت خود هم که شده این دو را کمتر مصرف کنید.

4- بنابر تجربه پلوهای مخلوط ایرانی بیشتر از پلو سفید و خورشت به مذاق غیر ایرانی ها خوش می آید.( البته دوستی هم دارم که عاشق فسنجون می باشد).

5-در اینجا پلو ماده اصلی غذا محسوب نمی شود، یعنی بطور مثال در پلو گوشت، گوشت بیشتر خورده می شود تا پلو و یا خورشت بیشتر کشیده می شود نا پلو.

6- بیشتر از یک بار غذا را تعارف نکنید. هر کس بخواهد خودش اجازه گرفته دوباره می کشد.( من خودم یکبار اوایل ورودم چند بار به میهمانی تعارف کردم، در جواب گفت سیر شده ام ولی اگر بخواهی می توانم با خودم غذا ببرم، فکر کردم شوخی می کند و لی در وقت رفتن به من گفت می توانم اون غذایی که گفتی را با خودم ببرم)


۱۳۸۶ بهمن ۳۰, سه‌شنبه

آشنایی با هلند(3) وقت آزاد، ورزش و مسافرت


( در این کشور آمار حرف اول را می زند، در اینجا برای شاید بی اهمیت ترین موضوعات هم مرتب آمار گیری می شود، این سری مطالب دقیقا از روی آمار گرفته شده اند. شاید خواندن این مطالب بسیار پیش پا افتاده به نظر برسند، ولی به شخصه به این باورم که همین تیکه های کوچک به اختلافی بزرگ بین رفتارها منجر شده است)


وقت آزاد:
هلندی ها(زن و مرد) مردمانی بشدت کافه ای هستند، اکثرا هم کافه ها پاتوق مشتریان ثابتی است که در آخر هفته ها( و به تعداد کمتر در طول هفته) دور هم جمع می شوند گروهای دو تا ده نفره تشکیل داده و راجع به موضوعات مورد علاقه خود صحبت می کنند.

تقریبا تمام مردم اینجا هم سلیقه های خود را در انجمن ها و کلوپ های متعدد یافته و وقت های آزاد خود را با آنها تقسیم می کنند. مثلا کلوپ کلکسیون تمبر داران، موتور سواران، علاقه مندان به فلسفه، موزیک، پیاده روی، و... اعضای این گروها با هم جلسه می گذارند، با هم به مسافرت می روند و بیشتر وقت آزاد خود را با هم می گذرانند. بسیاری از افراد عضو چند کلوپ هستند.


بطور متوسط هلندی ها هر روز 6 ساعت وقت آزاد دارند. سه چهارم مردم هر روز بطور متوسط سه ساعت تلویزیون نگاه میکنند.
اکثرا تماشای تلویریون با مشغولیات دیگری به مانند گفتگو، تلفن، مطالعه کتاب و یا مجله، کارخانه و یا اینترنت همراه می شود. بقیه ساعات آزاد به ورزش و گاهی هم( نه چندان زیاد) به دیدار آشنایان اختصاص می یابد.


شنبه ها روز خرید برای اکثر مردم است و بعد هم انجام کارهای کوچک عقب افتاده هفته مانند شستن ماشین، تعمیر در، تمیز کردن باغچه و... غروب شنبه زمان مناسبی برای دیدار از آشنایان و اکثرا بیرون رفتن برای نوشیدن و یا خوردن می باشد.

در یکشنبه بیشتر اعضای خانواده با هم بسر می برند و با هم به ورزش، پیاده روی و یا دوچرخه سواری می پردازند.
هلندی ها (بخصوص افراد تحصیل کرده) مرتبا به تاتر و یا کنسرت می روند، بخصوص تاترهای موزیکال و شومن ها بسیار پرطرفدار هستند، البته جوان ترها دیسکو و کنسرت خوانندگان روز را ترجیح می دهند.
نمایش، شومنی، کنسرت های موسیقی پاپ، جاز، کلاستیک، اپرا و بالت سالانه حدود 16 میلیون بیننده دارند.
سالانه حدود 25 میلیون بلیط سینما فروخته می شود.
بطور متوسط سالانه دوبار خانواده ها به شهربازی های مختلف هلند می روند. هلند بزرگترین مساحت شهر بازی ها را در اروپا دارد.


ورزش:
تقریبا 70% هلندی ها بطور مرتب ورزش می کنند و بیشتر از 50% عضو یک تیم و یا باشگاه ورزشی هستند. بطور متوسط هر کسی 5 ساعت در هفته ورزش می کند. دویدن و دوچرخه سواری از ورزش های بسیار رایج در اینجا می باشد.فوتبال محبوبترین ورزش در هلند است.


بیشتر از یک میلیون نفر عضو تیم های فوتبال هستند. با اینکه فوتبال ورزشی مردانه بشمار می آید با این حال بیشتر از 75 هزار دختر و زن عضو تیم های فوتبال هستند.


از ورزش های محبوب دیگر در اینجا همچنین می توان به انواع اسکیت سواری و شنا اشاره کرد.



85% حداقل یک ساعت در هفته دوچرخه سواری می کنند، از این تعداد در حدود 60% بطور متوسط 5 ساعت در هفته دوچرخه سواری می کنند.


در اینجا دوچرخه یکی از مهمترین وسایل نقلیه جهت مسافرت های شهری و خرید روزانه می باشد. پشت اکثر دوچرخه ها یک خورجین مخصوص حمل وسایل وسایل نصب شده است، تا زمانی که بچه ها کوچک هستند( تا حدود 18 کیلو) در صندلی های مخصوص بچه که به فرمان و یا به ترک دوچرخه بسته می شوند قرار می گیرند.( من خودم عاشق دوچرخه سواری هستم و از هر فرصتی برای دوچرخه سواری استفاده می کنم. در تابستان ها گاهی تا روزی 50 کیلومتر هم رکاب می زنم. خانم همسایه ای داریم 74 ساله، یک روز ضمن صحبت ازش پرسیدم امروز چقدر رکاب زدی نگاهی به کیلومتر دوچرخه اش کرد و گفت 65 کیلومتر، تعجب ام را که دید اضافه کرد هفته قبل به خانه برادرم در شهری دیگر با فاصله 95 کیلومتری با دوچرخه رفتم، یک روز مانده و فردای آن دوباره همین فاصله را رکاب زدم).


مسافرت:


هلندی ها یکی از مسافرت رو ترین مردم دنیا هستند. مهمترین سرگرمی آنها حرف زدن در مورد برنامه های مسافرتی آینده است که ازقبل برنامه آنها ریخته شده است.


در اینجا خریدن بلیط و یا تور از قبل بسیار ارزانتر است، برای همین مردم عادت کرده به این روش تقویم خود را که باز می کنند می بینی که تا مسافرت های دو سال بعد را هم حتی برنامه ریزی کرده، رزور و یا خریده اند.( این برنامه ریزی برای مسافرت بزرگترین نقطه ضعف من بشمار میرود، بقیه ایرانیان اینجا هم میشناسمشان دست کمی از من ندارند، مثلا تصمیم می گیرم که این تابستان برای دو هفته به مکانی بروم، قدرت برنامه ریزی قطعی و خرید بلیط از قبل را ندارم. ناخودآگاه می ترسم که اگر اتفاقی بیافتد چه کار کنم، همیشه منتظرم عاملی مانع این برنامه ریزی شود. همیشه تا آخرین لحظه ممکن صبر می کنم. یکی دو باری هم که از قبل برنامه ریزی کرده ام بدلیل اختلاف رفتاری زیادم با این عمل موفق نبوده است، مثلا با دوستان برای تعطیلات زمستانی به سویس رفتیم، از بخت بد هوا فوق العاده گرم شد، من انگاری که فاجعه ای بوقوع پیوسته دایم غرغر می کردم، به بخت بد لعنت می فرستادم و فقط به این فکر می کردم که برای اسکی آمده ام و آلان شدنی نیست(انگار ایه نازل شده ای غلط از کار در آمده است) در حالی که دوستان هلندی ام بدون کوچک ترین ناراحتی به جای اسکی مشغول حمام آفتاب گرفتن شده بودند).

۱۳۸۶ بهمن ۲۴, چهارشنبه

احساس پوشیدن برقع(روبنده)، تجربه یک روزه یک دختر روزنامه نگار هلندی



(این روزها بحث ممنوع کردن برقع در وسایل نقلیه عمومی بدلیل مسایل امنیتی در هلند مطرح است.

یک دختر روزنامه نگار هلندی تصمیم به تجربه، پوشیدن برقع برای یک روز را گرفته است. در زیر گزیده ای از نوشته اش را با هم می خوانیم.)



تمام عمر در یک برقع بسر بردن برایم حتی تصورش هم غیر قابل تحمل است. در اخبار مرتب زنانی کاملا پوشیده در پارچه هایی تیره رنگ می بینم، همیشه سعی کردم بفهمم برفع پوشیدن یعنی چی و چه احساسی داری وقتی هیچ چیزی ازت معلوم نمی باشد.


شخصا هنوز هیچ کس را رودررو در یک برقع ندیده ام، اینجا در شمالی ترین نقطه هلند هنوز از این خبرها نیست، راستی چه اتفاقی می افته اگر من در یک برقع در اتوبوس بنشینم؟

این کار را دوشنبه قبل11/02/2008 انجام دادم.

با برقع و پوشش کامل مدل اسلامی به خیابان آمدم.

در اولین اتوبوس که وارد شدم همان طور که انتظار داشتم همه نگاه ها به من جلب شد، همه با کنجکاوی به من نگاه می کردند ولی بمحض اینکه من به طرف آنها برمی گشتم روی خود را برمی گرداندند.


در اتوبوسی دیگر بوضوح می شنیدم که راجع به من صحبت می کنند، پسری به آرامی به دوستش گفت، من تا بحال کسی رو با برقع ندیده بودم.

تقریبا کسی جرات نداشت مستقیم به من نگاه کند، بجز چندنوجوان محصل که سرتا پای مرا ورانداز کرده و بوضوح مرا به مسخره گرفته بودند و یک خانم مسن که با قیافه ای در هم پیچیده سعی داشت بسرعت از من فرار کند.


تجربه پوشیدن برقع برای من بسیار نامطلوب بود من سوراخ های کوچکی برای دیدن و تنفس داشتم، زاویه دید من بسیار محدود بود.

بدتر از همه احساسی بود که داشتم، خودم را زندانی لباسم حس می کردم، لباسم قفسی بود که مرا در میان گرفته بود.



می دانم که خانم های معتقد به اسلام باید جسم خود را کاملا بپوشانند تا آقایان با دیدن آنها تحریک نشوند، ولی آیا این مشکل آقایان نیست که با دیدن یک خانم تحریک می شوند؟

آیا بهتر نیست که آقایان(بعنوان آدم های مشکل دار) به چشم های خود چشم بند بزنند؟


(در فیلم چند راننده اتوبوس می گویند که چون صورت مسافر با برقع را نمی بینند حاضر به سوار کردن او نیستند، چند تایی هم گر چه راضی نیستند اما مخالفتی هم ندارد. تقریبا تمام مسافر ها عدم مخالف خود را با هم سفر بودن با همچون مسافری ابراز می کنند.)


فیلم را در اینجا http://www.dvhn.nl/article3117385.ece می توانید ببیند. لطفا روی گزیده Bekijk videoکلیک کنید.


منابع

۱۳۸۶ بهمن ۲۲, دوشنبه

بعنوان یک شهروند دو تابعیتی خارج نشین حق شرکت در انتخابات ایران را دارم؟

دوست ندیده ای در یک سایت سوالی را طرح کرده است با عنوان اینکه، آیا در انتخابات مجلس شرکت میکنید؟
برای جواب به این سوال اول باید تکلیف خودم را با یک پیش سوال روشن کنم.
آیا من بعنوان یک شهروند دو تابعیتی حق شرکت در انتخابات هر دو کشور را دارم؟
جواب به این سوال از لحاظ قانونی بلی می باشد. اما از نظر اخلاقی چطور؟
مگر نه اینکه انتخابات رابطه مستقیم با سرنوشت سکنه همانجا را دارد؟
این انتخابات چه تاثیر مستقیمی در سرنوشت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی من خواهد گذاشت؟
اگر انتخاب اشتباه من مستلزم پرداخت هزینه توسط مردم شود سهم من از آن هزینه ها چقدر است؟
تازه از همه مهمتر اصلا من چقدر در جریان امور در ایران هستم؟

من فعالانه در اکثر انتخابات کشور محل سکونتم(هلند) شرکت می کنم، وابستگی حزبی هم دارم، مسایل مربوط به این کشور و شهرم را تعقیب کرده و رایی را به صندوق می اندازم که ارتباط مستقیم با زندگیم دارد.
درست است که مسایل ایران هم برای من اهمیت دارد ولی داشتن اهمیت با تاثیر گذاشتن در خوب و بدش فرقی اساسی با هم دارند.
دوست فرانسوی دارم که سالهاست با حفظ تابیعت فرانسوی خود در اینجا ساکن است، وقتی شنید که من حق شرکت در انتخابات هر دو کشور را دارم، دوستانه به من توصیه کرد که از دخالت درانتخاباتی که نتیجه آن تاثیر مستقیمی در زندگی اقتصادی، اجتماعی من ندارد خودداری کنم و اضافه کرد که خودش با اینکه فقط در یک جا رای می دهد، از اینکه در هلند زندگی می کند و راجع به آینده سیاسی فرانسه تصمیم می گیرد احساس خوبی ندارد و گاهی به تغییر تابیعت و یا عدم شرکت در انتخابات می اندیشد.
حالا من چی؟ به نظر شما آیا من مجاز به استفاده از این حق قانونی خود هستم؟

۱۳۸۶ بهمن ۲۰, شنبه

یورون حالا عوضش با کارت ما به آروبا تلفن بزن، فقط 9 سنت در دقیقه

خلاصه خبر، سال گذشته یک دختر آمریکایی(ناتالی Natalee Holloway) در جزیره توریستی آروبا(Aruba یکی از کلنی های هلند در دریای کارائیب) ناپدید شد. آخرین کسی که با او دیده شده بود جوانی هلندی بنام یورون(Joran van der Sloot بود که تازه با هم در یک دیسکو آشنا شده بودند. اما او در بازجویی منکر اطلاع از سرنوشت ناتالی شده و اعلام کرد که در شب ناپدید شدن در کنار ساحل از او جدا شده است. خانواده ناتالی بشدت دنبال این ماجرا گرفته بودند و در طول این مدت گاهی با سرنخی جدید این خبر دوباره در صدر اخبار می آمد. تا اینکه یک کارگاه معروف هلندی( ترکیبی از گجت و شرلوک هلمز، بعد ها از این کارگاه بیشتر خواهم گفت) که هر هفته در تلویزیون برنامه هم دارد بنام پی تر دفریس(Peter R de Vries تقریبا فامیل نصف هلندی ها دفریس است، من خودم هر کسی رو که اسمش یادم رفته باشه دف ریس صدا می زنم، بهرحال 50% شانس وجود دارد) ادعا کرد که کشف جرم کرده و یکشنبه ( هفته قبل ) در تی وی نشون می ده. روز یکشنبه(03-02-2008) این برنامه رکورد تماشاچی در هلند را شکست و حدود 7میلیون تماشاچی داشت( 7 میلیون تماشاچی در یک کشور 16 میلیونی شاهکاره، اینجا اگر پورنو ملکه رو هم بخواهی نشون بدی این تعداد تماشاچی نمی توانی جذب نمی کنی). داستان کشف جرم هم خیلی خلاصه این بود که دف ریس با دادن 25 هزار یورو دوست یورون رو خریده اون هم توی ماشین اش دوربین جاسازی کرده و طی چند بار ازش اعتراف گرفته که بله دختره تو بغلم مرد و من هم ترسیده بودم به دوست ام تلفن زدم اون هم با قایق اش ناتالی رو به دریا برده به آب انداخت. مدام هم می گفت این ها رو فقط به تو می گم چون فقط به تو اطمینان دارم( مدل جواتی). در این برنامه دف ریس مادر ناتالی رو هم آورده بود و برای هر چه بیشتر هندی شدن ماجرا هی بهش می گفت خیلی سخته؟ خیلی ناراحتی؟... مادره بیچاره هم که فقط می لرزید. کوتاه کنم، بعد از دو روز اعلام شد که این اعتراف ها سنت هم نمی ارزه(طبق قوانین هلند) وکیل یورون هم فورا گفت که موکل من اصلا ته چاخانه و دوست داره همه رو سرکار بزاره. تنها اتفاقی که افتاد این بود که آروبا اعلام کرد از ناپدید شدن ناتالی کلی خسارت توریست خورده و به همین دلیل یورون دیگر حق ورود به آروبا را ندارد.روز بعد داشتم روزنامه می خواندم که چشمم به تبلیغات یک صفحه ای یک شرکت فروش کارت موبایل افتاد با این مضمون " یورون حالا عوضش با کارت ما به آروبا تلفن بزن فقط 9 سنت در دقیقه" جالب اینکه همه داشتند راجع به این آگهی حرف می زدند. از دیروز هم یک دی جی رادیو یک ترانه طنز کوتاه در این باره روی یک آهنگ معروف هلندی درست کرده که داره می ره تاپ 10 بشه. به این می گن زندگی در عصر سرعت.

۱۳۸۶ بهمن ۱۹, جمعه

چگونه "دنباله" و "بالاترین" از رقابت بهترين بهره را ببرند؟(با تشکر از کمانگیر)

دنباله ميرود كه رقيبي جدي براي بالاترين بشود. اين را ظاهرا مديران بالاترين هم با عفو شماري از حذف شدگان معروف خود( كه كار قشنگي هم بود) قبول كرده اند. حالا چگونه مي شود از اين رقابت استفاده مثبت كرد؟ قسمتي از اين مهم در دست مديران اين دوسايت است كه با نو آوري و دادن سرويس بهتر با هم رقابت كنند اما قسمت اعظم آن بعهده ما كاربران اين دو سايت مي باشد كه از نقاط مثبت كاربران سايت رقيب آموخته و از منفي هاي آن دوري كنيم. در اينجا چند نكته را كه تجربه سايت بالاترين به من آمو خته بطور مختصر مي نويسم 1. واسوس بيشتر در انتخاب لينك 2. كامنت گذاري منطقي تر (خوشبختانه هنوز كامنت هايي مانند داغندم. جوشاندم. چاكرم و.... به دنباله نيامده اند) 3. فراموش كردن اين آرزوي شرقي كه يك سايت بايد مكان كاملا مناسبي براي همه نوع سليقه و طرز فكري باشد. همينكه يك سايت بتواندسليقه ها و افكار متفاوتي كه با هم مرزهاي مشتركي داشته وقادر به تحمل هم هستند را جواب بدهد كفايت مي كند 4. دوري از توهين وكوبيدن باور مخالف(كاري كه در بالاترين متاسفانه زياد اتفاق افتاد) و بجاي آن توضيح و دفاع از باور خود 5. يك بحث مي تواند بسيار جدي هم بشود اصلا هم احتياج به تعارف ندارد مهم اين است كه بتوانيم مثل يك انسان مدرن عقايد خود را بيان كرده آنها را به بحث گذاشته نقد مخالف را هم تحمل كرده واز همه مهمتر در آخر ظرفيت دوستانه خداحافظي كردن را هم داشته باشيم 6. تقريبا در هر بحثي افرادي هم هستند كه به توهين و يا مسخره كردن مخالف مشغول مي شوند. ما موظف به دادن جواب به همه بحث كنندگان نيستيم و مي توانيم فقط جواب هر بحث كننده اي را كه قواعد بحث را رعايت و علاقه مند به ادامه آن است را بدهيم 7. از تهديد افشاي هويت ويا ورود به زندگي خصوصي افراد خودداري كنيم 8. هميشه كساني هستند كه به عمد يا غيرعمدي فضاي بحث وگفتگو را تند وعصبي ميكند كنترل بحث را در اينگونه مورد از دست ندهيم. در آخر اينكه تقريبا همه ما اكثر اين موارد را ميدانيم شرط مهم اجراي آنها در عمل مي باشد.