۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

یک پنجم از هلندی ها به داستان آفرینش اعتقاد دارند.


(امسال بمناسبت دویستمین سال تولد داروین، بنام او نام گذاری شده است. سعی می کنم مطالب جالبی که در این مورد می بینم را در اینجا ترجمه کنم.)


در سال داروین یک موسسه تحقیقی یک نظر سنجی در مورد باور به داستان آفرینش مذهبی در 6 روز و یا پذیرش فرضیه تکامل را برگزار کرده است.

نتیجه این نظر سنجی بسیار قابل توجه است. این نظر سنجی در عین شگفتی نشان داد که یک پنجم هلندی ها به داستان آفرینش معتقد هستند.

" آری، خدا دنیا را در 6 روز آفریده است" این جمله ای است که یک نفر از هر پنج هلندی به آن معتقد است، درصدی بسیار بالاتر از حد تصور.


بیشتر معتقدان به داستان آفرینش پروتستان هستند. در میان کاتولیک ها داستان آفرینش بیشتر نمادی سمبلیک است، آنها قبلا با فرضیه تکامل کنار آمده اند و یا در این مورد اظهار بی اطلاعی می کنند.


موضوع وقتی جالب تر می شود که بدانیم در همین ماه شخص اول اتحادیه کلیساهای رفرم شده هلند، در یک برنامه تلویزیونی رسما اعلام کرد که فرضیه تکامل به نظرش درستتر می اید و آن را قبول دارد و داستان آفرینش جنبه سمبلیک دارد.


علیرغم این موضوع که در جهان علم و اندیشه، آفرینش 6 روزه بصورت سمبلیک در آمده است، باز هم بسیاری از پروتستان ها به آن باور عملی دارند و معتقد هستند که جهان دقیقا به همین صورت ساخته شده است.


این نظر سنجی همچنان نشان داد که باور به داستان آفرینش در میان افراد با تحصیلات بالا 17 درصد در مقابل 33 درصد در میان افراد کم سواد(در هلند بی سواد وجود ندارد) است.


یکی دیگر از نتایج این نظر سنجی این بود که درصد معتقدین به داستان آفرینش در میان جوانان زیر 35 سال فرق چندانی با افراد مسن ندارد.


در جواب به این سوال که: "آیا باور دارید که جهان در شش روز خلق شده است"، یک چهارم(25.5) از افراد کم سواد و یک پنجم(19.4) از تحصیل کرده ها گزینه "آری" را انتخاب کرده اند. ضمن اینکه افراد تحصیل کرده ای که آری را انتخاب کرده اند جمگی گفته اند که به همین اندازه فرضیه تکامل را هم باور دارند!!


در این نظر سنجی مشخص شده است که توضیح داستان آفرینش بسیار ساده تر از فرضیه تکامل است و به کلمات کمتر و ساده تری هم احتیاج دارد.


با شمارش کلمات مشخص شد که در تعریف فرضیه تکامل استفاده از کلمه "انسان" در مقام اول قرار دارد، در مقابل در تعریف داستان آفرینش، کلمه "خدا" در مقام اول و کلمه "انسان" در مقام هفتم جای می گیرد.


عادی ترین جواب به سوال در مورد داستان آفرینش اینگونه بوده است:

"خدا همه چیز را در روی زمین در شش روز خلق کرد، انسان را شاهکار(تاج) خلقت انتخاب کرده و او را از روی تصویر خویش آفریده است و حوا هم از دنده "آدم" بوجود آمده است.


و ساده ترین جواب به فرضیه تکامل: ما از یک گونه انسان ابتدایی/میمون گونه آغاز شده ایم.


۱۳۸۷ اسفند ۴, یکشنبه

همه زندگی من- All my life



همکار همجنس گرایی دارم که گاهی در وقت استراحت با هم روی یک میز غذا می خوریم.
مثل اکثر همجنس گرایانی که تاکنون برخورد داشته ام بسیار صمیمی، عاطفی و مودب است.

چندی قبل حین صحبت ازمن پرسید: می توانم بپرسم اصلیت تو کجایی است(مودبانه ترین روش پرسیدن از زادگاه)
-ایران
گفت: وای، چه قوانین وحشتناکی برای ما دارد، حتما می دانی که بسیاری از دوستان ما!! در ایران زندانی هستند، حتی چندی قبل دو تا از دوستان ما را در شهری بنام مشهد اعدام کردند.

- خب، آره یک چیزهایی در این باره شنیده ام، البته که روایت ها در این مورد مختلف است.


چشم هایش را تنگ کرده، تیزهوشانه و با حاضر جوابی انگار که مچم را گرفته باشد پرسید: تو که نمی خواهی بگی ادعاهای رژیم ایران رو در مورد آنها باور می کنی ها؟

بعد هم خنده بلند مرا به نشانه تصدیق حرفش گرفته و ادامه داد: راستی فکر نمی کنی برای دفاع از حقوق دوستان من کاری بتوانی بکنی؟

- من هیچ مشکلی با هم جنس گرایان ندارم، اصلا آدمها را نه بر اساس جنسیت و یا سلیقه جنسی آنها، بلکه بر مبنای انسانیت می سنجم.


گفت: منظور من این نبود. تو از جامعه ای می آیی که همجنس گرایی هنوز در آن تابو است و همجنس گرایان دچار مشکل، فکر نمی کنی که شاید بتوانی کمکی برای تغییر این وضیعت بکنی؟ یادمان باشد که در مبارزات فمنیستی زنان غرب برای بدست آوردن حقوق مساوی، مردان زیادی هم پا به پای آنها مبارزه کردند و همینطور در مبارزات منع برده داری بسیار سفید پوستانی بودند که برای حقوق سیاهان فعالیت می کردند. اکنون هم در سراسر دنیا "هی ترو" (غیر هم جنس گرا) های بسیاری برای برسمیت شناختن حقوق همجنس گرایان فعالیت می کنند.

بنظرم حرفهایش منطقی هستند، اگر به این باورم که همجنس گرایان هم دارای حقوق مساوی با دیگران هستند پس باید بتوانم از حقوق انسانی آنها دفاع کنم، ولی چه کاری از دست من ساخته است؟

دوست "هی ترو" ترکیه ای من که سالهاست در این باره فعالیت می کند می گوید: کار به کندی پیش می رود، بزرگترین مشکل در دفاع از حقوق هم جنس گرایان در ترکیه این است که متاسفانه اکثر مردم ما برسمیت شناختن حقوق هم جنس گرایان را معادل خود هم جنس گرا شدن می دانند و جوری واکنش نشان می دهند که گویی از خودشان درخواست کرده ای که هم جنس گرا شوند.

هفته گذشته در یک مجله مطلبی در مورد فیلم همجنس گرایانه مصری بنام "طول عمری(All my life) خواندم.

کارگردان فیلم در این مصاحبه می گوید: امروز حرف اصلی را در مصر نه رسانه های سانسور شده دولتی، بلکه وب لاگ نویسان مصری می زنند، آنها هستند که با انتشار اخبار و افکار آزاد جامعه مصر را در اختیار گرفته و بسرعت تغییر می دهند.

این فلیم که یک روحانی مصری فتوا آتش زدن آن را صادر کرده است، در مورد پسر هم جنس گرایی است که در قاهره زندگی می کند و بعد از حمله پلیس به یک مهیمانی هم جنس گرایان در سال 2001 سعی می کند به زندگی عادی خود ادامه بدهد.

به خودم می گویم اگر در مصر می توان این فیلم را ساخت،

پس ما باید حداقل جرات دیدن صحنه هایی از آن را داشته باشیم. با هم ببینیم


۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

پیروزی چاوز و شانس ابدی شدن، درسی بزرگ برای ما



پیروزی چاوز در این انتخابات زیاد برای من غیر منتظره نبود.

(در 6 نوشته ابتدای این وبلاگ(دو سال قبل) نظرم را در مورد ناکارآمدی دمکراسی در بیرون از جایگاه خود و عدم هماهنگی درونی ما با آن به تفصیل نوشته ام.)


اما چه اتفاقی افتاده است؟

مردمی در یک انتخابات آزاد با دست خود رای به تغییر قانون اساسی داده اند بنحوی که یک رئیس جمهور بتواند بمدت نامحدود بر سر قدرت باقی بماند.

تا چندی قبل این عقیده که راه درست از دل صندق های رای بیرون می آید و وجود دیکتاتوری بدلیل نبود حق رای و انتخابات آزاد است، بنظر منطقی و درست می آمد.

جهان به دو دسته تقسیم شده بود. حکومت های دمکراتیک با رای مردم و حکومت های دیکتاتوری با حاکمانی مادام العمر.

دیکتاتورهایی مانند صدام حسین، سرهنگ قذافی، حافظ اسد ... که به مردم خود اجازه انتخاب آزاد را نمی دادند.

بعد کم کم انتخابات آزاد هم به منطقه راه پیدا کرد.

مردم فلسطین عرفات را انتخاب کردند( اگر هنوز زنده بود، به احتمال زیاد هنوز منتخب دائمی مردمش بود).

در انتخابات بعدی حماس را انتخاب کردند که نه تنها مخالف انتخابات و دمکراسی بود بلکه به جنگ تا پیروزی بدون پیش شرط باور داشت.

مردم ترکیه از اندک آزادی خود استفاده کرده و گروهای اسلامی را انتخاب کرده و پله پله سعی برای قوی تر کردن آنها می کنند.

ونزوئلا به چاوز شانس ابدی شدن می دهد و...

ما بیش از یک قرن است که برای رسیدن به دمکراسی و انتخابات آزاد مبارزه می کنیم.

در یک انتخابات آزاد چه خواهیم کرد؟ آیا انتخابات آزاد و روح دمکراسی با درون ما هماهنگ هستند؟ آیا از ترکیب ما و دمکراسی همانی بدست می آید که در غرب بدست آمده است؟

اگر بتوانیم خود، نیازها و سلیقه خود را عریان ببینیم شاید آنوقت خود را زیاد دور از مردم ونزوئلا و انتخاب آنها حس نکنیم.

آقای خاتمی 8 سال شانس رئیس دولت بودن خود را داشته است. عمر سیاسی خود را گذرانده و باورهای خود را اجرایی کرده است.

اکنون ما با استفاده از یک خلاقانونی سعی می کنیم که او را دوباره برای احتمالا 8 سال دیگر(در صورت امکان بعد از یک دوره 4 ساله دیگر باز 8 سال و .....) به قدرت باز گردانیم.

آقای میرحسین موسوی را هر بار در زمان انتخابات از کمد بیرون کشیده و سعی در راضی کردنش برای در دست گرفتن دوباره قدرت می کنیم و....

مشکل ما، فلسطین، ونزوئلا، پاکستان وووو در قحط الرجال بودن مان نیست. اینکه یاسر عرفات مادام لعمر می شود و خاتمی حتی بعد از اعلام اینکه دست از سیاست برداشته است مدام در اخبار سیاسی هست و دوباره کاندید می شود و.. در عدم شناخت ما ازمن ِدرون خود و نیازهای مان معنی میشود.

شاید از لحاظ علمی همه ما(حتی خود سیاسیون) از بر می دانیم که سیاست عرضه حضور محدود است و عمری کوتاه دارد و بعد از آن مرد سیاسی باید نقش مشاور را بازی کرده و تجربیات خود را به تازه وارد و تیم تازه نفس او منتقل کند.

اما از لحاظ عملی هنوز در دوران قبیله ای بسر می بریم، بزرگان قوم ارجعیت دارند و هر چه بر طول عمر رهبری سیاسی بیشتر، کارآمد تر و پخته تر و.....

بهتر نیست که بجای پرت مشکل مان به بیرون از درون خود، خودمان، سلیقه مان، فرهنگ و نیازهایمان را از نو مرور کنیم؟






۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

ما دانایان کل



چندی قبل اتفاقی با کسی برخورد کردم که اطلاعاتی در مورد نحوه کسب تابعیت هلندی می خواست.

این شخص ابتدای دهه 90 به هلند آمده است و 7 سالی هم می شود که اقامت دایم هلند را دارد.

من: چرا تاکنون درخواست تابعیت نکرده ای؟

-چون مدرک زبان هلندی(سطح 2 زبان و الزامی برای درخواست تابعیت) را ندارم.

چرا نگرفته ای؟

دوستانم که از قدیم اینجا بودند گفتند فایده ای نداره، انگلیسی ات را تقویت کنی بهتره. هر کار کنی هلندی را نمی توانی خوب یاد بگیری تازه پایت را که از این یک نخود کشور بیرون بگذاری مفت نمی ارزه.

این دوستان تو خودشون زبان هلندی بلد نبودند؟

- چرا کلاس رفته بودند، اما پشیمان بودند.

پس ظاهرا دوره کاری و درسی هم در اینجا طی نکرده ای؟

- نه فایده اش چیه؟ دوستانم کلی اینجا درس خوانده اند می گویند هر کار کنی اینها کار خوب به تو نمی دهند و فقط ازت کار می کشند.
همون بهتر که حقوق بیکاری بگیری، مزایایش هم بیشتره، اونهایی که از حقوق بیکاری بیرون آمده و مشغول کار شده اند هم پشیمان اند و حسرت حقوق بیکاری رو می خورند.

اگر درست متوجه شده باشم این دوستان تو خودشان مدارک تحصیلی اینجا را دارند، به زبان هلندی تسلط دارند، تابعیت دارند، شاغل هم هستند، آنوقت تو بر اساس توصیه های آنها بیکار، بدون تابعیت و عدم تسلط به زبان هلندی مانده ای؟

- نه، من تنها نیستم، خیلی های دیگر هم هستند، یعنی می گی حق با اونها نبوده؟.....

این یک نمونه هر چند افراطی ولی واقعی از این مدل توصیه ها و اطلاعات رسانی ما به سایرن در غربت است.

بسیاری از کسانی که در خارج از ایران زندگی می کنند خاطراتی تلخ از این گونه راهنمایی ها و اطلاعات نادرست دریافتی از قدیمی ترها در سالهای ابتدای ورود خود به خارج را دارند.

این درسته که هر شخصی خودش مسئول راهی است که در زندگی انتخاب می کند ولی در این میان نقش توصیه کنندگان و اطلاعات دهندگان را هم نمی توان نادیده گرفت. بخصوص اینکه در ابتدای ورود به دنیای جدید و ناشناخته این اطلاعات و راهنمایی ها نقش مهم و تعیین کننده ای را ایفا می کنند.

بیشتر این مدل راهنمایی ها مغرضانه نمی باشند، بلکه ناشی از کمبود اطلاعات و بر حدسیات شخصی استوار می باشد.

متاسفانه عدم اطلاع کافی از موضوعات مختلف در غربت نوعی عقب ماندگی و کسر شان تلقی می شود که نشان از حل نشدگی در جامعه دارد، بنابراین سعی خود را می کنیم که در هر زمینه ای خود را مطلع و "دانای کل" نشان بدهیم.

فراموش می کنیم که در ایران هم با وجود آشنایی از دوران کودکی با جامعه و تغذیه مدام از طریق رسانه های همگانی و دهان به دهان(چیزی که در غرب تقریبا وجود ندارد) باز هم اطلاعات در مورد همه چیزی نداشته ایم.

خیلی که فعال باشیم در چند سال اول ورود فقط به زبان کشور جدید تسلط پیدا کرده و حداکثر اطلاعاتی هم در مورد رشته تحصیلی مان داریم، آنوقت در مقابل انبوه سوالات تازه واردین(بخصوص اینکه تازه واردین از جامعه ای آمده اند که عادت به تغذیه اطلاعاتی از آسانترین روش یعنی پرسیدن از دیگران به جای تحقیق شخصی دارند) رویمان نمی شود که از کلمه "نمی دانم"(که بسیار طبیعی است) استفاده کنیم و برای هر سوالی جوابی صادر می کنیم.

اگر لحظه ای فکر کنیم که شخص تازه وارد بسیار تاثیر پذیر می باشد و این توصیه ها می تواند نقش مهمی در شناخت شخص از جامعه ای که تازه وارد آن شده و آینده او بگذارد، شاید احتیاط بیشتری از خود نشان بدهیم.

این جمله که قبلا در این لینک در مورد آن نوشته ام، بهترین توصیه ای بوده است که در اینجا به من شده است که من هم بنوبه خود همیشه سعی در انتقال آن به دیگران را دارم.

"اولین درس زندگی در اینجا این است که اطلاعات را از مراکز اصلی اش بگیری. می دانم که در کشور خودت اکثرا اطلاعات از طریق دوستان و آشنایان و یا بقال و آرایشگر محل بدست می آید، ولی اینجا براحتی به هر جایی می توانی مراجعه و آخرین اطلاعات را بدست بیاوری"






۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه

9 سال همزیستی مسالمت آمیز مذهب و فرضیه تکامل داروین



(12 فوریه امسال بمناسبت دویستمین سال تولد داروین، روز داروین نام گذاری شده است. در باره داروین و فرضیه نکامل او همگی میدانیم. این خلاصه مقاله ای است که به واکنش ها در زمان انتشار این فرضیه اشاره دارد.)


انتشار فرضیه تکامل داروین در سال 1859 در ابتدا براحتی از طرف دانشمندان و الهیون پذیرفته شد و چند سال اول بحثی را پیرامون اختلاف مذهب و این فرضیه ایجاد نکرد.


در آن زمان علوم چیزی مربوط به حواس پنجگانه معنی می شد و مذهب را احساسی درونی و جدای از این حواس و بنوعی ششمین حس می دانستند(با حس ششم بمعنی امروزی فرق دارد).


الهیات و علوم دنیایی کاملا مجزا از هم داشتند. در همان زمان دانشمندانی بودند که دانشجویان خود را از تاثیر گرفتن از این فرضیه بر حذر می داشتند.

در مقابل گروهی از الهیون ماده گرا هم بودند که بدنبال خالق در طبیعت می گشتند و سعی در جدا کردن خدا از آمیخته های مذهبی و معجزات داشتند، این گروه طرفدار فرضیه تکامل شده بودند و از آن دفاع می کردند.( الهیون ماده گرا در وجود خدا، آفرینش و اشرف مخلوقات بودن انسان شکی نداشتند).


در سال 1868 (Karl_Vogt) ماتریالیست/ آتئیست آلمانی در روتردام 6 سخن رانی جنجالی در باره پیدایش انسان بر اساس فرضیه تکامل داروین و اختلاف آن با آفرینش بر اساس آموزهای مذهبی ایراد کرد. از این زمان به بعد بود که این فرضیه باعت رویارویی بین مذهبیون از یک طرف و ماتریالیست ها و آتئیست ها از طرف دیگر شد.



خود داروین در زمان ارائه فرضیه تکامل با قاطعیت از وابستگی انسان به میمون سخن نگفته بود ولی (Karl_Vogt) که از همان ابتدا یقین به از نسل میمون بودن انسان داشت از فرضیه تکامل داروین برای اثبات عقیده خود استفاده می کرد. (Karl_Vogt) و طرفدارانش شروع به نقد کتاب های مذهبی کرده و پیدایش انسان و آدم و حوا را زیر سوال می بردند.


داروین این بحث ها را بی فایده دانسته و خود را داخل این گونه بحث ها نمی کرد.


در مورد اینکه آیا داروین خود یک آتئیست بوده نمی توان با جرات اظهار نظر کرد. هیچ مدرکی که آتئیست بودن داروین را تایید کند در دست نیست، داروین خودش را فردی می داند که نمی تواند در باره وجود و یا عدم وجود خدا اظهار نظر کند. بسیاری معتقدند که عدم موضوع گیری شفاف داروین در این زمینه بخاطر همسرش بود که زنی بشدت معتقد به امور مذهبی بوده است.

خلاصه یک مقاله از روزنامه NRC NEXT

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

زبانی کاملا متفاوت



( Daniel Everett)زبان شناس آمریکایی بعد از در مجموع 7 سال زندگی در جنگل های آمازون برزیل و مطالعه در زبان قبیله سرخ پوستان " پی را ها" (Piraha)محتاطانه نتایج تحقیق خود را ارایه می دهد.


تا اندکی قبل زبان شناسان بر این نظر متفق القول بودند که تمام زبانهای دنیا با وجود اختلافات خود دارای مرزهای مشترک و خدشه ناپذیری با هم هستند.


اما نتایج تحقیق بر روی زبان "پی را ها" نشان می دهد که این زبان حداقل در 10 مورد این مرز بندی را رعایت نمی کند.


"پی را ها" کلمه برای چپ و راست ندارند، پدر و مادر هر دو به یک اسم نامیده می شوند.


عددی بالاتر از 2 وجود ندارد. این زبان علم اعداد و شمارش را نمی شناسد، احتیاجی هم ندارد، یک- دو، و دیگر هیچ.


زبان "پی را ها" دارای فقط 3 صوت اصلی و 8 صوت فرعی می باشد. این اصوات هم غالبا صداهایی سوت مانند می باشند. بطور مثال یکی از این اصوات با قراردادن لبها برای هم و لرزاندن آنها ایجاد می شود.


یکی از شگفتی های این زبان نداشتن جملات متصل، فرعی و حروف ربط می باشد. توانایی اتصال جملات و ساخت جملات مرکب موضوعی است که زبان شناسان معتقدند مغز انسان توانایی ساخت آن را بطور اتوماتیک داشته و برای آن برنامه ریزی شده است.


" پی را ها" رنگ ها را نام گذاری نکرده و آنها را با تعریف می شناسند. بطور مثال قرمز "رنگ خون" تعریف می شود.


افعال برای گذشته و آینده وجود ندارند. همه چیز در زبان حال ساده گفته می شود، هیچ داستانی از گذشته در این زبان وجود ندارد. زبان شناسان زبان را آیینه فرهنگ می دانند، "پی را ها" احتیاجی به گذشته و آینده ندارند، آنها در زمان حال زندگی کرده و حتی ذخیره غذایی در آنجا ناشناخته می باشد.


زبان شناسانی که سعی در آموزش اعداد و ساخت جملات مرکب به "پی را ها" کرده اند می گویند: باور به اینکه اندیشه سازنده زبان است بشدت مورد تردید قرار گرفته، بیشتر به نظر می رسد که این زبان است که اندیشیدن را رقم می زند، اما حرف آخر در این زمینه هنوز گفته نشده است....


"پی را ها" زبان یک قبیله 300 نفره سرخ پوست در جنگل های آمازون برزیل می باشد.


زبان شناسان تخمین می زنند که هر دو هفته یکی از 6500 زبان زنده دنیا از بین می رود.


خلاصه یک مقاله در نشریه علمی wetenschapinbeeld فوریه 2009 .