بسیاری از ما تنها راه رسیدن به جامعه ای انسانی را راه دمکراسی غربی و قوانین آن میدانیم، و اینکه این تنها راه رسیدن به سعادت و آزادی است و غیر از این چاره ای وجود ندارد و ما هم حتما به آن خواهیم رسید.
بزرگترین ایراد این نظریه نوع نگاه مذهبی( ولو بدون باور مذهبی) آن است، ایمان به اینکه همه چیز رو به خوبی است و انسان سرانجام به خوشبختی و وعده ای که به او داده شده خواهد رسید و پایان شب سیه سفید است و بشر به سوی نیکی و رستگاری حرکت می کند و غیره،همگی بجز باوری که از مذهب به ارث برده ایم بر هیچ پایه دیگری استوار نیستند، فرضا که حتی سیر تاریخ به ما بگو ید که حرکت انسان تا به اینجا فقط بسوی نیکی و دوری از پلیدی بوده است( که قطعا اینطور نیست) باز هم دلیل بر این نخواهد بود که این حرکت در مسیر خود ادامه یابد.
این که چون غرب به دمکراسی رسیده است( و نه ختم شده است) پس ما هم حتما خواهیم رسید و هیچ گونه راه دیگری متصور نیست نمی تواند از بار منطقی لازم بهره مند باشد.
بسیاری از تمدن ها در طول تاریخ بدلیل نا همگامی با تغییرات یا بوسیله جنگ ها بکلی از بین رفته اند، تا ریخ پر از تمدن های از بین رفته و از هم پاشیده شده است.
از تمدن ازتک ها و سومری ها تا حتی تمدن ایران باستان که با حمله اعراب و در سالهای بعد از آن از هم پاشید.
این نگاه مثبت مذهبی ما را دچار اعتماد به نفس کاذب کرده است و انگیزه سعی و تلاش وهمینطور ترس از عدم موفقیت و نا بودی را از ما گرفته است .
هیچ قرار دادی وجود ندارد که بر اساس آن حتما به ساحل موعود خواهیم رسید، یا خود به خود تاریخ ما را بسوی خوبی خواهد برد.
دومین ایراد به این نظریه در محدود کردن جامعه ای انسانی در قالب فقط یک فرمول ( دموکراسی) و موفق دانستن آن در تمامی مکان ها و زمان ها است.
از نگاه پوپر این یعنی قایل بودن به عملکردهمیشگی یک فرمول موفق بدون در نظر گرفتن بقیه شرایط.
بدلیل اینکه مثلا یک فرمول در دو نقطه موفق عمل کرده است، در نقطه سوم ما همه معادلات را برای تطبیق با این فرمول حاضریم تغییر بدهیم ولی به قدرت عمل خود فرمول شک نمی کنیم .
حالا این بنوعی حکایت ماست، ما طرفداران دمکراتیزه کردن ایران و ایرانیان یک فرمول( که از صمیم قلب و با احترام آرزوی موفقیت این فرمول در ایران و ابطال عقاید خودم را دارم) بنام دمکراسی را بعنوان هدف داریم با این دلیل که چون در جوامع غربی، مسیحی موفق بوده است حتما در اینجا هم موفق خواهد بود و با همین دلیل مدام مشغول ساختن دمکراسی در جامعه مان هستیم.
بجای کم کردن از اغلاط خود و جامعه، مشغول کشاندن آنها بسوی دمکراسی هستیم.
در ایران بیشتر از صد سال است که در تلاش برای رسیدن به دمکراسی این جامعه را از هرگونه رشد نرمال خود انداخته ایم، مدام و به زور مشغول زدن شاخه ها و برگ های طبیعی این جامعه وجلو گیری از رشد آن و با طناب کشاندن آن بسوی دمکراسی هستیم.
اگر غرب با مذهب و فرهنگی کاملا متفاوت با ما به نوعی جامعه انسانی بنام دمکراسی می رسد بطور یقین اگرهم فرضا مذهب و فرهنگ ما موفق به تغییریا اصلاحی بطرف شکلی انسانی تر شود، نمی تواند که همانند مدل غربی آن باشد.
در فیلم مارمولک جمله جالبی هست ( راههای رسیدن به بهشت بی شماره و کسی را بزور نمی توان به بهشت برد) ولی ما سال هاست که تمامی راهها را نرفته بسته و می خواهیم که به زور خود و جامعه مان را به بهشت ( دمکراسی) ببریم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر