۱۳۸۶ فروردین ۳۱, جمعه

ما و مشکلاتمان 2- عملکرد دمکراسی در منطقه ما


گفتیم که قصد نقد عقاید مربوط به مشکلات ما و راه حل های پیشنهادی ان رو داریم اول از همه ازبا مروری کوتاه به دمکراسی و قوانین دموکراتیک شروع میکنیم.
طرفداران این روش عقیده دارند که علت اصلی مشکلات ما، نبود دمکراسی یا قوانین دموکراتیک است و با بودن انها در ایران بسیاری تا تمامی مشکلات جامعه ما حل خواهد شد. برای اثبات عقیده هم مثال از جوامع غربی دارای دمکراسی می اورند.
قبل از هر چیزی یک تعریف خیلی کوتاه از دمکراسی و قوانین دمکراتیک بدهیم. دمکراسی در ساده ترین تعریف حکومت مردم بر مردم، حکومت اکثریت با رعایت حقوق مساوی برای اقلیت، حکومتی که ان را بدون جنگ و خونریزی برکنار کرد،( پوپر).
بر گرفته از کلمه دمو(یونانی) از چندین قرن قبل از میلاد مسیح. با ابزارهایی مانند رای گیری، ریاست جمهوری یا مشروطه، معتقد به یکسان و مسئول بودن همه شهروندان به یکسان در برابر قانون.
حکومتی که تمامی شهروندان آن برای عملی کردن باورهای خویش هر چند سال یکبار حق انتخاب کردن یا شدن دارند.

بنا به نظر اکثر جامعه شناسان بهترین روش حکومتی که تاکنون در مرحله عمل موفق بوده است.
نحوه حکومتی جاافتاده و جواب مثبت در عمل گرفته درغرب و متاسفانه قابل سواستفاده و جواب منفی در عمل گرفته در شرق.

تجربه عملی دموکراسی در شرق/جهان اسلام/ و قابلیت سواستفاد گی از آن بهمراه تغییر پذیری قوانین دموکراتیک بر اساس نیازهای شهروندان هر جامعه بعنوان نقاط ضعف این تئوری، در این بحث در نظر گرفته شده اند.

قبل از ارایه هر دلیلی بگویم که خودم یکی از طرفداران پروپا قرص دموکراسی و قوانین دمکراتیک هستم و هیچ روش دیگری را هم که در عمل موفق بوده یا حتی قابل اندکی مقایسه با آن باشد را نمی شناسم. بحث بر علیه دموکراسی و قوانین دمکراتیک نیست، بلکه بحث عدم تطبیق آن با جامعه ماست.

سالهاست که ما در شرق دمکراسی را هم مانند سایر علوم، دانش و ابزار جهان اولی از غرب وارد کرده و بارها هم اندیشمندان و ازادی خواهان مان با دادن هزینه های سنگین و گاها گذاشتن جان خود سعی ناموفق در پیاده کردن ان در جامعه کرده اند نتیجه اینکه یکی بهترین قوانین آن یعنی جمهوری را تبدیل به همان روش های حکومتی خودمان مثل حکومت مطلقه فردی، خانوادگی، حزبی یا قومی کرده ایم. قانون انتخابات هم که فقط جهت مشروعیت دادن به حکومت هابه کار گرفته می شوندو با گزینش های قبل از ان و دخالت ها و تقلب ها کارایی خود را کاملا از دست داده اند منطقه ما پر شده است از روسای جمهوریا رهبران مادالعمر (مصر، لیبی، سوریه ، عراق سابق و غیره) که همگی از دل صندوق های رای با اکثریت مطلق آرا انتخاب می شوند.
این یعنی قابل سواستفاده بودن این قوانین در بیرون از خاستگاه خود.

شاید تا این زمان و با استناد به تاریخ می شد این مشکل را به گردن حکومت های دیکتاتور منطقه انداخت که اجازه انتخابات آزاد و بر اساس آرای واقعی مردم را نمی دهند و ما در اولین فرصتی که حق انتخاب واقعی بوجود بیاید توانایی انتخاب بهترین گزینه را به دموکراتیک ترین روش داریم.

ولی امروز این دلیل هم ارزش وجودی خود را از دست داده است. نمونه های بسیاری هم برای ان موجود است. بطور مثال نگاهی به فلسطینیان بیاندازیم. با احتمالی قریب به یقین اگر عرفات امروز زنده بود همچنان حاکم(این لقب را با مسماتر از القابی مثل رئیس جمهور، نخست وزیر یا مشابه ان برای شرق می شناسم) فلسطین توسط انتخاباتی کاملا دموکراتیک بود. بحث بر سر این نیست که فلسطینیان به حق و یا ناحق عرفات را قهرمان خود می دانستند.

بحث بر سر قحط الرجال بودن شرقی ها هم نیست، بحث بر سر علایق و نیازهایمان است که متاسفانه ناشناخته مانده است.

ما نیازی به تغییر یک مثلا رئیس جمهور با گروه اجرایی و اهداف و برنامه هایش نداریم.

فرق قزافی و صدام با عرفات در این بود که آنها بزور و این یکی دواطلبانه مادالعمر بود.نگاهی به دیگر صندوق های آزاد رای بیاندازیم، مثلا در لبنان آزادی کامل انتخاباتی و نتیجه ای تقریبا همیشه ثابت. به تعداد شیعیان رای به شیعیان به تعداد اهل سنت رای و به تعداد مسیحیان رای. مهم نیست که احزاب شیعه چه برنامه ها و اهدافی دارند مهم این است که شیعیان به شیعیان رای می دهند.

نمونه همین وضعیت را در عراق هم می توان دید و همین طور در انتخابات مجلس در ایران. متاسفانه دموکراسی و قوانین وابسته به آن به نحوی و بر اساس نیازهای مردمی رشد پیدا کرده اند که با ما و نیازهایمان اختلاف های اساسی دارند، به همین جهت هم در منطقه ما بسیار اسیب پذیرهستند، مثلا چه ثمری از دموکراسی که ترکمن ها یا سنی ها برای ابد هم می توانند در زیر سلطه اکثریت شیعه بمانند؟

آیا من در این داوری فقط جوامع دارای تنوع قومی و یا مذهبی را( که در ایران هر دو را داریم)ملاک قرار داده ام و دچار خطای دید شده ام؟

بشکل دیگری نگاه کنیم. مثلا به انتخابات اخیر فلسطینیان، بیش از هفتاد در صد از رای دهندگان در یک رای گیری دموکراتیک به گروهی رای دادند که مخالف صلح ، معتقد و مشغول به جنگ مسلحانه و بالاتراز ان مخالف هر گونه انتخابات هم بود. این یعنی علاقه جمعی به جنگ در خشن ترین شکل آن و مخالفت با طرفداران وجود قوانین دموکراتیک.

در مصرهم که کمی آزادی باعث بی رایی روشنفکران آن وازدیاد آرای اخوان المسلمین شد، گروهی که از لحاظ عقیدتی چیزی از القاعده کم ندارند. این خواست و نیاز خود مردم مصر است که گروهی افراطی مسلمان را که با دنیا سر جنگ دارد را انتخاب کند.

پس مسئله را نمی توانیم فقط در غالب قومی، مذهبی آن ببینیم. قبل از جمع بندی یک نگاهی هم به ترکیه بیاندازیم. بسیاری از ترکیه بعنوان نمونه دموکراسی در جهان اسلام یاد می کنند، نمی دانم که تفسیر آنها از دموکراسی چیست و یا شاید سکولاریسم و دمکراسی با هم برابر می دانند، ولی مگر نه این که دموکراسی یعنی حکومت مردم بر اساس نیاز هایشان؟
در ترکیه یک ارتش قدرتمند لائیک وجود دارد که تمامی تمایلات مردم را (که از طریق رای به احزاب نمایان می شود) وتو میکند.

بیشتر از شش نسل از حرکت های بظاهر دموکراتیک و شکل تقلیدی دموکراسی در ترکیه می گذرد و هنوز قوانین حق ندارند بر گرفته از علایق و نیازهای مردم آن سرزمین باشند، مگر قرار نبود که حقوق مردم و انتخاب آنها ملاک تعیین دموکراسی و قوانین دموکراتیک باشد؟
مگر نه اینکه حکومت و نحوه عمل آن از رای مردم مشروعیت پیدا می کند؟ این صغیر دانستن مردم در ترکیه با دیگر کشورهای اسلامی یکی است با این تفاوت که این دیکتاتوری نگاهی مثبت با افکارمان دارد.

بارها شنیده ام که می گویند یک دموکراسی با یک نوع قوانین دموکراتیک بیشتر وجود ندارند وما هم مجبور به قبول ان هستیم. این جمله یعنی محدود کردن دمکراسی تا حد یک مذهب و یا ایدلوژی، خودش نقص مهمترین شرط دموکراسی است.

یا اینکه ما هنوز به حد یک جامعه دموکراتیک نرسیده ایم (عقب مانده یا عقب نگه داشته شده هستیم)و کمی فرصت یا تمرین یا زور ما را هم دموکرات می کند(مدل رضاشاهی) ولی تمام اینها برای این است که ما یک فرمول در عمل موفق داریم و می خواهیم آن را در منطقه خود پیاده کنیم بدون آن که پیش شرط ها و نقاط ضعف و قدرت آن فرمول و منطقه را بشناسیم و بخصوص بدون آنکه حاصل ترکیبی خود و این فرمول را ارزیابی کرده باشیم.

کسانی که راه حل ایران را دموکراسی و قوانین آن می دانند به این نکته زیاد توجه نکردهاند که قوانین دموکراتیک بدون تائید اکثریت ارزشی ندارد و اگر اکثریت خواستها و علایق جمعی دیگری داشته باشند براحتی می توانند آن را بعنوان قوانین دموکراتیک ولو کاملا متفاوت با مدل مورد علاقه ما تعویض کنند.

مثالی می زنم فکر کنیم که اینک قوانین دموکراتیک با شرط جدایی دین از سیاست در ایران شکل گرفته است.

سوالم این است، با رهبران مذهبی که علاقه به دخالت در سیاست داشته باشند چه می کنید؟
آیا انها را منع می کنید؟
اگر انها را به طور غیر دموکراتیک منع کردید با قدرت تاثیر گذاری انها بروی مقلدان و طرفداران انها چه می کنید؟

اگر اکثریت حاکم بر مجالس قانون گذاری تصمیم به تغییر قوانین دموکراتیک مورد نظر شما با قوانین شرع یا تطبیق ان با شرع (هر دو در واقع یک معنی را می دهد)چه می کنید؟
اجازه نمی دهید؟

اگر این خواسته واقعی مردم بود چه؟

جلوی ان را میگیرید؟
این همان رفتارحکومت فعلی است منتها از زاویه ای دیگر.

ظاهرا تنها گروهی که می توانند از این بازی خودساخته دمکراسی خواهی ما موفق بیرون بیایند چپ های تندرو هستند که از ابتدا ارزشی را برای رای مردم قائل نبوده و مردم را دارای تمایلات بورژانه دانسته و خود را بعنوان طبقه پیشرو دارای حق تصمیم گیری و اجرای ان می دانند.

قبل از گفتن از دمکراسی وقوانین دمکراتیک بهتر است از تطبیق انها با فرهنگ، مذهب، علایق و نیازهای خود مطلع با شیم والا این کلمات جذاب و به ظاهر ساده و دست یافتنی ما را به دنباله این بیش از صد سال تلاش های آزادی طلبانه نافرجام وصل می کند.
برای رسیدن به شناخت بیشتری از علایق خود و اختلاف آنها با دمکراسی، در قسمت بعدی خلاصه بسیار مختصری را از تاریخ اروپا و سیر تحولات آن(بر گرفته از کتاب تاریخ هلند) را با هم مرور می کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: