۱۳۸۶ فروردین ۳۱, جمعه

ما و مشکلاتمان 5- ما و مدرنیته غربی

اول از همه بگم که بعضی از دوستان به حق انتقاد می کنند که چرا جلوی مدرنیته و دمکراسی کلمه غربی را اضافه می کنم واینکه ایا مگر معتقد به مدل های مختلف مدرنیته و دمکراسی هستم؟

جواب اینکه نه، به نظر من فقط یک مدل مدرنیته و دمکراسی در جهان وجود دارد و آن هم همین است که در غرب متداول می باشد و مدل دیگری هنوز نداریم (ومعلوم هم نیست که بعدا هم داشته باشیم)ولی چرا اصرار بر پسوند غربی، اینکه رسیدن غرب به مدرنیته را دارای تاریخچه و خط سیری می دانم و که ان را مختص به غرب می کند، در واقع غرب در دنباله مسیر حرکت خود به مدرنیته و غلبه بر سنت رسید.

با این پسوند قصد خط کشی بین جهان مدرن شده و سنتی را دارم، به این معنی که غرب مدرن و شرق سنتی، که مدرنیته غربی است که نتوانیم مجانی مال خودش بکنیم.

عقیده ای شایع ای وجود دارد که مقیاس زمانی از ما و غرب میگیرد.
1- به این معنی که مثلا می گوید ما در قرن چهاردهم مذهبی خود هستیم و باید که با قرن چهاردهم مسحیت اروپا مقایسه بشویم.

2- با اینکه مثلا درهمین شصت هفتاد سال پیش اروپا هم در گیر حقوق مساوی برای زنان و حق همگانی رای بود ما هم در همین فواصل زمانی به امروز اروپا خوایم رسید،

3- یا اینکه ما را جوامع عقب افتاده می دانند که با کمی تلاش بزودی بر این عقب ماندگی فایق آمده و خود را به مدنیت می رسانیم.

جواب ها
1- مبارزه علم با مذهب(سنتی) و سنت باعث شکل گیری مدنیت در غرب شد و غرب با کمک اختراع، تولید، ابزار و فلسفه کم کم به جامعه امروزی رسید.
سوال اصلی ام از طرفداران این فرضیه ها این است که اگر بپذیریم که عوامل در بالا یاد شده باعث دوری از سنت و رسیدن به مدنیت در غرب شده است ما که تمامی این ها را داریم و با وجود آنها هنوز موفق به غلبه بر سنت و ورود به مدرنیته نشده ایم به چه امیدی انتظار پیروزی داریم.
ما که با داشتن تقریبا تمامی ابزار های باعث این تغییرات و اکثریت علوم غربی موفق به تغییر سنت، عادات و اصلاح مذهب نشدیم دیگر به امید چه سلاح یا تاکتیکی به انتظار غلبه هستیم.

3-عقب افتادگی فرهنگی از غرب را کاملا بی معنی می بینم، عقب ماندگی زمانی معنی می دهد که یکی از طرفین در یک مسیر مشخص که مطلوب طرفین است از دیگری عقب مانده است.
مثلا اگر دو دوست یکی بدنبال مدرک درسی به دانشگاه رفته و دیگری بدنبال تجارت نمی توان مقایسه عقب ماندگی یکی از دیگری کرد.
ما و غرب هیچگاه در یک مسیر حرکتی نبوده ایم که اختلاف خود را عقب ماندگی بنامیم ولو اینکه سال هاست که خوشبینانه سرگرم شبیه سازی تقلیدی از یافته های اجتماعی سیاسی آن هستیم.

2-در جواب علاقه مندان به نظریه اروپا و مبارزات دمکراتیک آن در چند دهه گذشته و اینکه ما هم فقط همین چند دهه فرصت را لازم داریم که خود را اصلاح کنیم، لازم به توضیح می دانم که یک اختلاف اساسی بین این دو وجود دارد و آن حس آفرینش و بدیع بودن حرکت غرب می باشد.

در واقع غرب در ادامه خواستن، اختراع و ساختن، نیاز به رفتاری انسانی تر و جامعه ای متعادلتر یافت. تمام تلاش های جوامع غربی در این راه( که تا آن زمان نمونه آن هم وجود نداشت شد) با همان ارزش آفرینش همراه بود.

ما در نازایی مطلق حتی برای تقلید از آفرینش دیگران بدون هیچ عجله ای شرط زمانی گذاشته و گذشته مثلا صد سال پیش غرب را به رخ می کشیم( چه حقارت بزرگی).

بدون توجه به اینکه کسانی که در صد سال قبل این مبارزات و آفرینش ها را کردند هیچ بدیلی در جلوی خود نداشتند و ما قصد تقلید همیشگی خود را داریم. برای واضح تر کردن مثالی می آورم،
فرض کنید که امروز من داستان هایی به سبک ژول ورن و با همان تخیلات در مورد زیر دریایی و هواپیما بنویسم و ادعا کنم که من و ژول ورن فقط اختلاف زمانی با هم داریم والا از قدرت تخیل و داستان نویسی مشابه ای بهره مند هستیم، بدون توجه به اینکه هنر و قدرت ژول ورن در این بود که از هیچ این تخیلات را می ساخت ودر من بی هنر و پر مدعا، هیچ قدرت تخیلی وجود ندارد.؛

هیچ نظری موجود نیست: