۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

یک اتفاق مشابه، دو واکنش متفاوت



صحنه اول،

زمان: سال 1998 - مکان: ایران

در یک خیابان کم عرض بدلیل نبودن جا دوبله پارک کرده و برای خرید پاکتی سیگار و یک نوشیدنی به سوپر مارکت می روم.

کار مشتری جلویی بیشتر از انتظارم زمان می برد، از بیرون صدای بوق ماشین می آید، توجه ای نکرده و بعد از پرداخت پول بیرون می آیم.

ماشین من مانع عبور ماشینی دیگر شده است که عشق لاتی از قیافه راننده اش موج می زند.

همینکه مرا می بیند با عصبانیت و صدای بلند می گوید: شازده، سر خیابون تابلو می زدی "جاده اختصاصی" اشتباها وارد نشیم، آقا جونت برات خیابونو سند زده؟

چند تا رهگذر هم که عصبانیت و نحوه حرف زدن او را دیده اند، برای تعقیب ماجرا و تماشای کتک کاری احتمالی کنار خیابان جمع شده اند.

کار اشتباهی کرده ام ولی عکس العمل من در مقابل راننده چگونه باید باشد؟

نگاهی به راننده می اندازم،(با عرض معذرت) اصلا او را هم شان خودم نمی بینم، کلی برام افت داره که با یک همچین کسی برخورد متقابل بکنم، با اعتماد بنفس کامل، نگاهی از بالا و لبخندی بر لب به او نزدیک شده و می گویم: دوست عزیز، من معذرت می خواهم، فکر نمی کردم که اینقدر طول بکشد، آلان ماشین را از سر راه بر می دارم.


بعد سریع ماشین را در جایی که اکنون خالی بود پارک کرده، دوباره از ماشین پیاده شده، بطرف او که هنوز مشغول غر زدن و متلک گویی است رفته در حالی که سیگاری تعارفش می کنم می گویم: سخت نگیر دیگه، عمدی که نبود، معذرت خواهی هم که کردم، در ضمن اون تیکه را خوب آمدی "شازده و جاده اختصاصی" را می گم.

عصبانیت اش از بین رفته: ما چاکریم، شما ببخش، از جای دیگه دلخوریم دنبال بهانه می گردیم دق دلی خالی کنیم، بعد دستی داده و خداحافظی می کند.

از تسلط خودم بر ماجرا خوشم آمده است و این را از نگاه تحسین آمیز و با احترام تماشاچیان هم در می یابم...


صحنه دوم،

زمان:سال 2008 - مکان: هلند

برای گرفتن نامه سفارشی به مرکز پست می روم، هوا بشدت سرد است، در آن نزدیکی جای پارک پیدا نمی کنم. ماشین ها در یک طرف خیابان و عمود پارک کرده اند.

ماشین ام را در طرف دیگر خیابان با دو چرخ در پیاده رو پارک کرده و می روم.

چند نفر جلوی من هستند، بالاخره نامه را گرفته و سریع بطرف ماشین برمی گردم.

از بد شانسی من خانمی میانسال که ماشین اش عمود بر ماشین من است کنار ماشین خود به انتظار ایستاده است.

با ناراحتی می گوید: آقا، یعنی چی آخه؟ چرا مراعات حقوق دیگران را نمی کنید؟ من آلان چند دقیقه است که بخاطر سهل انگاری شما در اینجا معطل هستم.

ظاهرا برای چند رهگذر و راننده دیگر هم گفته که همه دارند به من نگاه می کنند.

از چشم هایشان می خوانم: خارجی ه، دیگه. فکر می کنه اینم شترش ه، که هر جا دلش خواست تو صحرا ول می کنه. این خارجی های بی فرهنگ همه شون لنگه همند. مملکت ما را به گند کشیدند، آدم بشو هم نیستند....


داد می زنم: کامیون که نمی رونی، این یک فسقلی ماشین رو براحتی می توانستی بیرون بیاری. راننده نیستی دیگه، اصلا بیا ماشین ام رو ورداشتم، کامیون ات را از پارک بیرون بیار و بزن به چاک.


جیک هیچکس در نمی آید، با عصبانیت سوار ماشین شده و می روم.


کثافت آَشغال راسیست، خوب حالتو جا آوردم، دیگه غلط کنی که ضد خارجی بازی از خودت در بیاری. حقت بود، دیدی چطور زبونت بند آمده بود...

به مقصد رسیده ام، قبل از پیاده شدن نگاهی به خودم در آیینه ماشین می اندازم.

نگاهم روی چشمانم ثابت می ماند.

باورم نمی شود. چه بلایی به سر من آمده است؟

پس اون اعتماد بنفس و نگاه از بالای من کجا رفتند؟

در این ده سال بسیار به من اضافه شده و چیزی هم ازمن کم نشده است، چطوری اینقدر تنزل کرده ام؟

چی باعث شده که جایگاه من اینطور عوض بشود؟


این تیکه از شعر فروغ مدام در ذهنم تکرار می شود.


"نگاه کن، تو هیچگاه پیش نرفتی، تو فرو رفتی"

۷ نظر:

Ali Reza Ebadat گفت...

اصلا تصور نمی کردم که واکنش دوم شما اینطوری باشه. آخه معمولا می گن وقتی در اروپا زندگی میکنی، آرومتر و قانون مدار تر میشی. اما ظاهرا شما با این نوشته نشان دادید که همیشه اینظوری نیست و شاید هیچوقت هم اینطوری نبوده است.

ناشناس گفت...

شاید این احساس شما مربوط به "کمال طلبی" شماست، به نظر من خوب نیست کودک درونتون رو سرزنش کنین، بالاخره همه ما بسته به بعضی از موقعیتها رفتارهای زمینی غیر آسمانی ازمون سر میزنه، مهم اینه که شما همیشه سعی می کنین بالغتون رو باشه و این تحسین آمیزه:)

ناشناس گفت...

jaleb ..bud..
makhsusan didane khodetun va halatetun...
movafagh bashid

ناشناس گفت...

گاهی برای کرده هامون دلیلی بیش از فرو رفتن و پیش نرفتن وجود داره

ناشناس گفت...

تک تک کلمه های این پست تون رو درک می کنم. دوستی دارم که هر روز رفتاری مشابه این نوشته از خود نشون میده. هر چقدر هم که باهاش صحبت می کنم، حاضر به تغییر دادن رفتارش نیست. جالب اینکه هر از گاهی که به ایران سفر میکنه، دوباره همون آدم سر به راه و ساکت میشه، اما همینکه پاش رو میذاره این ور آب، تبدیل به انسانی خشن و زمخت میشه. این نوشتهء شما رو براش ارسال کردم، ولی مطمئنم که حتی این نوشته هم نمیتونه تلنگری بهش بزنه و به فکر کردن وادارش کنه.

ناشناس گفت...

قابل تامل بود

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.