۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

قصاص- اجراي عدالت و يا انتقامي كور؟


مجازات كسي كه ديگري را مي كشد و يا نقص عضو مي كند چي مي تواند باشد؟
اين سوالي است كه اين روزها به شدت با آن درگيرم و به نوعی جوابی است(هر چند با تاخیر) به دوست عزیزی که خواسته بود هدر مورد اعدام بنویسید
مجازات مجرم چه می تواند باشد؟ بذار با خودم رو راست باشم.
خب غلط كرده زده كسي رو كشته.
موقع ارتكاب جرم يادش نبود كه نوبت خودش هم مي شود. حالا بخور نوش جونت.
از قديم هم گفته اند: "نزن به در كسي، مي زنند به درت" و يا "كلوخ انداز را پاداش سنگ است".
داشتي مي كشتي فكر نكردي مردن يعني چي؟ حقته ......


ياد ماجراي اسيد پاشي افتادم. قرباني ماجرا درخواست كرده بود كه: هيچ چي نمي خواهم، جز اينكه مجرم رو هم با اسيد كور كنند.
نمي خواهم همه زجري كه من كشيدم رو تحمل كنه، ولي مي خواهم بفهمه كور شدن يعني چي...

به نظرم بي راه نمي گويد. طرف این بلا رو سرش آورده، حالا حقشه که تلافی اش رو سرش در بیاریم یا نه؟
اما چرا جرات ندارم كه موافقت خودم را با صداي بلند بيان كنم؟
دوباره كه برگشتم به بحث اختلاف اخلاق وآموخته های علمي مدرن با دروني سنتي. در جدال با درون خود
كسي كه از لحاظ عقلي علوم، اخلاقیات، قوانین و انديشه هاي غربي را پذيرفته ولي موفق به يكي كردن آنها با روح و دورن شرقي خود نمي شود.

براي یا فتن جوابی برای حل مشكل ام اول واكنش احتمالي يك آدم غربي معمولي را در مواجه با اين گونه اتفاقات، مرور مي كنم.

دو تا مثال از قتل هايي به ياد دارم كه در هلند به "خشنونت بي دليل" معروف هستند. اولي دو تا جوان موتورسوار(خارجي بودن را هم براي رسيدن به درك بهتري از ماجرا به آن اضافه كنيد) در پياده رو ويراژ مي دادند و باعث افتادن خانمي مسن شدند. پسري 17 ساله خيلي مودب به آنها تذكر داد ولي آنها با كلاه كاسكت چند ضربه به سرش زدند كه باعث مرگش شد و بعد هم خونسردانه جهت خريد به سوپر ماركت رفتند.

مورد ديگر پسري براي رساندن دوست دختر به ايستگاه قطار رفته بود چند تا پسر جوان ديگر مزاحمت ايجاد مي كنند و كشيده اي هم به گوش پسر مي زنند كه منجر به مرگ او مي شود. مجرمين هم دستگير و بعدا به چند سال زندان بعلاوه روانكاوي محكوم مي شوند...


خانواده مقتول چه واكنشي نشان دادند؟
خانواده، دوستان، همشهري ها، باتفاق شهردار و مقامات شهري به رسم اينجا يك "گردهم آيي خاموش" برپا كردند. همه با شمعي در دست و شاخه اي گل در محل وقوع حادثه گرد هم آمده و به دلداري هم پرداختند. شهردار و خانواده مقتول هم بعد از ادای سكوت، كمي از خوبي هاي مقتول گفته، آرزوي عدم تكرار واقعه اي مشابه را كرده و خشنونت را محكوم كردند.(توجه كنيد خشنونت را محكوم و نه تشويق به انتقام كه خودش خشنونت متقابل است، مي كنند).

ماجراي اسيد پاشي چي؟ واكنش احتمالي يك غربي چي مي تواند باشد؟

چند روز پيش مصاجبه اي از اين خانم(Connie Culp) مي خواندم. 5 سال قبل شوهر سابق اش با شليك گلوله اي قسمت اعظم صورتش را از بين برد و براي اين كار محكوم به 7 سال زندان شد.

بعد از گذشت 5 سال زندگي در شرايطي كه نه مي توانسته است چيزي بخورد، بياشامد، ببويد و نه حتي بدون كمك دستگاه هاي تنفسي قادر به نفس کشیدن بوده است و بعد از بارها زیر تیغ جراحی رفتن، مي گويد: شوهر سابق ام را بخشيده ام، چرا كه نمي خواهم بقيه عمر را با تنفر زندگي كنم....

با همكاري هلندي افكارم را در ميان مي گذارم.
مي گويد: در اينجا قانون روی اين اصل اساسي بنيان شده است كه "بين عدالت و انتقام فرق وجود دارد".
ببين، بطور مثال حتي جرج بوش(كه متهم به جنگ افروزي هم هست!!) بعد از 11 سپتامبر در سخن راني خود مي گويد: ما تروريست ها را هر كجا كه باشند دستگير كرده و تحويل دادگاه مي دهيم.( و نه مثلا مي بريم آنها را داخل يك ساختمان و بعد با هواپيما آن را منفجر مي كنيم).

ظاهرا قانون تو بين "اجراي عدالت و انتقام گرفتن" فرقي نمي گذارد. اگر اختلاف بين اين دو در قوانين شما نهادينه شود مشكل تو هم حل شده و مي تواني حس ابتداعي انتقام گيري ات را به عدالت خواهي ارتقا دهي.

- درست مي گويي. به نقطه اي بسيار جالب اشاره داري. اختلاف بين اجراي عدالت و گرفتن انتقام.
يك قسمت مشكل از قوانيني است كه در آنها انتقام عين عدالت معني مي شود و مرزي بين اين دو وجود ندارد. من مي توانم هم عدالت خواه باشم و هم انتقام خودم را از مجرم بگيرم. مي توانم بالغانه از اجراي عدالت بگويم و همزمان حس ابتداعي انتقام گيري ام را هم ارضا كنم.
ولي قانون همه مشكل من نيست. اتفاقا همان قانون اجازه بخشيدن مجرم و يا گرفتن غرامت به عوض انتقام رو هم به من مي دهد.
مشكل اينجاست كه من همه وجودم بوي انتقام مي دهد. من با "اگر زدن تو سرت، محکم تر بزن تو سرش" بزرگ شدم. از نظر من كسي كه مي بخشه آدم ضعيفي است كه وجود گرفتن حق خودش را ندارد.
انتقام(قصاص) حق قانوني، فرهنگي و اعتقادي من است.

گفت: پس لابد مشكل "فرهنگ و برداشت نادرست از اعتقادات" است كه تو را به انتقام ترغيب مي كند. بايد فرهنگ سازي كني تا نگاه ات به جرايم و مجازات ها تغيير كند.

-قانون عوض كنيم، فرهنگ عوض كنيم، اعتقاد عوض كنيم، خودمان را عوض كنيم، ديگه چي از من باقي مي مونه كه بخواهم راجع به اون صحبت كنم؟
پس چند فرهنگي و لزوم حفظ فرهنگ خودي و حمايت از خورده فرهنگها و... چي شد؟
من براي اينكه انتقام گيري را عدالت نام ندهم بايد همه چيز خودم را(آن هم بمدل غربي) تغيير دهم؟....


همسرم نگاهي به نوشته انداخته و مي گويد: حالا چه جوري مي خواهي این نوشته را تمامش كني؟ لطفا آدمها را تقسيم بندي نكن. اين نوعي تفكر راسيستي محسوب مي شه.

- مشكل اينكه كه بدون تقسيم بندي كردن آدمها نمي توانم تمامش كنم. در نظر من آدمها در كليت يا شرقي اند و يا غربي.
حالا اين وسط يكسري هم مثل من تو برزخ ايستاده ایم و شتر سواري دولا دولا مي كنیم. روزی یک تو سری به آموخته های علمی مان می زنیم و یک لگد هم به نیازهای درونی، اسمش را هم گذاشته ایم "تلفیق". حفظ اصالت و روح شرقی و ترکیب آن با مدرنتیه غربی. تلاشی به درازی قرن و ثمری اندک.
از خود می پرسم آیا بهتر نبود، به جای این همه تلاش برای تنظیم خود با اخلاقیات غرب، قابلیت های موجود در همان فرهنگ شرقی خودمان را ارتقا می دادیم؟ مثلا معانی کلماتی مانند معرفت، گذشت، بخشش و... را ارتقا می دادیم؟ کاری که برای قرنها شعرا وعقلای مان سعی در آن داشتند؟
اگر نمی توانیم گرفتن انتقام را عین حق و اجرای عدالت ندانیم، بهتر نیست که در مذمت استفاده از این حق تاکید کرده و عفو و گذشت و بخشش را تشویق کنیم
حکایت همچنان باقی......

۲۰ نظر:

ناشناس گفت...

OK

کوکی گفت...

عالی فرنگی جان. عالی

کمانگیر گفت...

عالی. در یک کلام، عالی. مهم حرف زدن در مورد همین تضادهاست. ایول.

مریم گفت...

خوب چه کسی گفته که جند سال زندان یعنی عدالت؟ میشه بر روی اون هم اسم انتقام را گذاشت. در ضمن بخشش چیزیه که در دین اسلام هم بهش توصیه شده. پس این مثال هایی که در مورد چند قربانی زدید همه در نهایت چند مثال هستند که حتی استقرا هم شامل حالشون نمیشه و در هر کشور و فرهنگی ممکنه اتفاق بیفته. کی میتونه اطمینان بده که در غرب قربانیان زیادی وجود ندارن که مجازات های خودشون به اسم بی عدالتی نگاه نمی کنن؟ توصیه می کنم فیلم Death Sentence رو حتما ببینین. شاید نظرتون تغییر کنه در این مورد که به نظر همه غربی ها عدالت با انتقام متفاونه!

کائنات گفت...

فرنگی عزیز خیلی خوب نوشتی :)

محمدرضا گفت...

اسلام دین عدالت است و حضرت علی اسوه‌ی کاملی از عدل و عدالت. مگر نه اینکه وصیت کرد که اگر زنده ماند که خود میداند با قاتلش چه کار کند و اگر هم وفات یافت فرزندانش فقط حق دارند که یک ضربه به فاتلش بزنند نه کمتر و نه بیشتر. این عین عدالت است. نیازی نیست که برای یافتن عدالت متوسل فرهنگ غربی شویم اگر اصالت خویش را فراموش نکرده باشیم.

پرهام گفت...

بسیار نوشته جالبی بود. فکر کنم اصولا شما از به چالش کشیدن لذت میبرید.

اگر آن چیزی که در عمل اتفاق می‏افتد را نگاه کنیم، میبینیم که اسلام و فرهنگ اسلامی که حداقل در سی سال گذشته تلاش شده همه گیر شود نتوانسته بخشهای مثبت خود را به اثبات برساند.

در دین اسلام تضاد وجود دارد. این را فقط من نمیگویم بلکه یک نظر است که بسیاری آن را باور دارند. رحمت را پیشنهاد میکند و در عین حال انواع مجازات را در نظر دارد.

فکر نمیکنم که درست باشد همه چیز را شرقی و غربی کینم. همیشه دعوا پیش می‏آید. بعضی مسائل جهانی است. مثل بخشش و انتقام که وجودش برای همه آدمها یکی است و یا آزادی و غیره . . .

ناشناس گفت...

بله حق با شماست عفو بسیار خوب و پسندیده است، اما زندگی خوش آن جوان که بر اثر غفلت و رفتار بد دیگر جان خود را از دست می دهد بر خواهد گشت، آیا زندگی دختری که اسید بر روی صورتش ریخته شده به حالت عادی بر می گردد. نه بر نخواهد گشت و با قصاص آن شخص نیز بر نمی گردد. ولی کسی که به عمد جرمی را انجام داده باید حاصل کار خود را ببیند و چه چیزی بهتر از این که همان کاری که کرده بر او اعمال نشود. هر عملی به غیر از اجرایی آن نا عادلانه خواهد بود.
به مسئله یک طرف نگاه نکیم باید بین بی گناه و گناهکار فرقی باشد. قانون مشخص کننده به عمد بودن یا نبودن جرم است ( وهیچ قانونی کامل نیست چون نمی توان گفت این ترازو میزان است )

محمد گفت...

از مطلبتون استفاده كردم،
نميدونم چرا بعضی مطالب اين چنينی به مذهب و دين ختم ميشه و چرا بعضی‌ها فكر می‌كنند همه‌ی مردم ايران مسلمان هستند پس بايد فقط در مورد اسلام و حواشی آن نوشت و از آن پيروی كرد و بس.
به غير از مطالبی كه در كتابهای مدرسه در مورد عدالتِ! اسلام و حضرت علی نوشته شده، با مطالعه و بررسی شجاعانه‌ی تاريخ، موارد بيشماری رو از نقض عدالت از طرف موارد ذكر شده ميشه ديد. اصلاً نيازی نيست در مورد انتقام و عدالت، ديد مذهبی و دينی داشت مگر اينكه شخص و جامعه مطيع دين باشند و نقائص آن را نبينند و آنرا جامع بداند، كه همه اينها بدليل ترس از انتقاد است. اسلام، اصالت ايرانی نيست.

ناشناس گفت...

من نمیدانم چرا بعضیها اسرار دارند که ما مثل غبیها باشیم و اجازه دهیم آنها در قانون ما دخالت کنند ولی ما حق اظهار نظر در قوانین آنها را نداشته باشیم.از این گذشته کسی که جان دیگری را میگیرد غلاوه بر قتل در واقع به حقوق همه تجاوز کرده و باید مجازات شود مگر صاحب دم گذشت کند که این کاری پسندیده است.

shahdloo گفت...

من یکی از همونهایی ام که در برزخ موندم.میشه یکی واسه من توضیح بده که عدالت یعنی چی؟

ورتیگونه گفت...

فرنگی جان، داشتم می‌خوندم و به فکر این جمله بودم:
"تنها راه نجات ایرانی این است که از کف پا تا موی سر، ظاهرا و باطنا فرنگی شود"

به قول اخوان جان، سه ره پیداست:

یکی همان راه سرتاپا فرنگی شدن

یکی همین راه "تلفیق" تلاشی به درازی قرن و ثمری اندک.

دیگری ارتقای قابلیت‌های موجود در فرهنگ شرقی خودمان. کاری که برای قرنها شعرا وعقلای مان سعی در آن داشتند و الان ما در اینجا ایستاده‌ایم. به قول خودت تلاشی به درازی قرن‌ها و ثمری اندک‌.

فرنگی گفت...

ورتیگونه عزیز نوشته ای:/// داخل خطوط از من است///

به قول اخوان جان، سه ره پیداست:

یکی همان راه سرتاپا فرنگی شدن/// که در عمل نشدنی بود///

یکی همین راه "تلفیق" تلاشی به درازی قرن و ثمری اندک./// که سعی کردیم ولی از تلفیق و تقلید ثمری اندک بدست آوردیم///

دیگری ارتقای قابلیت‌های موجود در فرهنگ شرقی خودمان.///به این باورم، که ما این راه سوم را در زمان تغییر جهان و معنی چدید انسان ادامه ندادیم. درون و نیازهای های ما رشد طبیعی نیافتند و با زندگی جدید و تعابیر جدید اخلاق و اجتماع هماهنگ نشدند. در همان 150 سال پیش ماندند و برای همین این گونه متضاد و افلیج بنظر می رسند. (البته با قبول این پیش شرط که این راه چون آزموده نشده بنظر موفقیت آمیز تر از آن دو می آید و احتمال شکست آن هم در عمل زیاد عجیب نبوده است.)بطور نمونه این نواندیشی اسلامی امروز، اگر در زمان خودش(150 سال پیش، لحظه برخورد ما با غرب) شکل گرفته بود، فرهنگ امروز ما می توانست منطقی تر و ملایم تر باشد

ورتیگونه گفت...

فرنگی جان، راستش حرف زدن درباره‌ی مسائل اینقدر کلان کار بسیارسختی هستش.
اما من باور خودم رو به استناد به آنچه کشورهای شرق دور انجام دادن (البته با توجه به شباهت‌ها و تفاوت‌ها) می‌گم.
من فکر می‌کنم هنوز هم راه اصلی همان راه دوم است، اینکه این روش ثمری اندک داشته یک بخشش به علت مقاوتی بوده که نسبت به اتخاذ این روش‌ وجود داشته، مقاوتی که تاحدی ریشه در بیماری فرهنگی روانی خودبزرگ‌بینی و خودشیفتگی ما ایرانیان داره. بخشی از آن هم ریشه در اتفاقات تاریخی، کمونیست و اندیشه‌های چپ ضد غرب و تاثیر آن در نگاه ما به فرهنگ غرب و پس از آن نگاه ایدئولوژیک اسلامگرایانه و بازهم مخالفت با غرب داره (که بخش بزرگی از این 100 150 سال رو به خودش اختصاص داده). توجه کن که چیزی که امروزه به ما اجازه می‌ده خودمون رو از کشورهای همسایه بالاتر بدونیم همون حاکم شدن این تفکر تا پیش از قدرت گرفتن اندیشه‌های چپ بود.
به ژاپن هم میشه نگاه کرد:
ژاپن در زمان جنگ جهانی اول و دوم، کمابیش کشوری سنتی، محافظه‌کار، قهرمان‌پرور، مردسالار، با میزان اندکی از مدنیت بود. راهی که ژاپن در پیش گرفت همین راه تلفیق آنچه در فرهنگ خود ضعیف می‌‌داند با نقاط قوت فرهنگ غرب بود، و درکنار آن نگهداشتن نقاط قوت فرهنگ خود.

نوشته‌ای که راه سوم را در زمان تغییر جهان و معنی جدید انسان ادامه نداده‌ایم، به باور من فرهنگ شرقی اتفاقاً در مقابل همین تصویر جدید انسان‌هست که نقاط ضعف فراوان خودش رو اینقدر نمایان کرد. و جالب اینکه این تصویر جدید از انسان هم باز تاحد زیادی مدیون همان فرهنگ غرب و اندیشه‌ی غرب است. به عنوان مثال پیشرفت علم روانشناسی که مدیون دانشمندان غربی است و به تبع آن مفهوم انسان در این بعد، باعث میشه که بسیاری از آنچه از نگاه فرهنگ ما خصوصیت مثبت (بخون قابلیت) تلقی می‌شده، امروزه نه تنها مثبت نباشه بلکه بیماری هم محسوب بشه. می‌خوام بگم که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم محکوم به پذیرش فرهنگ غرب هستیم البته اگر قصد داریم که حرفی برای گفتن داشته باشیم. حالا مساله برسر نوع و میزان این پذیرش هستش.

طولانی شد و کلی گفتنی باقی موند، میزارم خودت از بین خطوط من
ناگفته‌ها رو بخونی. آرزوی موفقیت

ورتیگونه گفت...

یک چیز دیگه این تلفیق نه تنها در 150 سال گذشته بلکه در تمام طول تاریخ و برای هر فرهنگی از جمله ما اتفاق می‌افتاده، تلفیق با فرهنگ یونان، اعراب، مغول‌ها و ... می‌تونم با اطمینان بگم اجتناب نا‌پذیره، البته نه خیلی با اطمینان چرا که:

در جایی این تلفیق اتفاق نیافتاده؛ در قلب تانزانیا و در قبیله ماسایی.

فرنگی گفت...

ورتیگونه عزیز.مرسی بابت بیان نظراتت. با اکثر قسمت های نوشته ات موافقم. فقط یک نکته اینکه، نگاه منفی من به تلفیق نه بدلیل باور به شرق و توانایی زایش آن، بلکه بدلیل عدم توانایی شرق در ترکیب با مدنیت غربی و به همین نسبت عدم کارایی مدنیت غرب در شرق می باشد.از مثال ژاپن که بگذریم، علت عدم موفقیت شرق را در کنار مقاومتی که تو بدرستی از آن یاد کردی، اتفاقا یکی هم همین تلفیق می دانم. بلبشویی که مثل منی فلسفه اش را برمی دارد کنار عطار و عرفان می گذارد، دیگری علم اش را تایید می کند و از افراط در فردگرایی اش می نالند و...نهایتا بقول کیوسک، پیتزای قورمه سبزی میپزیم. اینکه فکر می کنم با رشد و ارتقای فرهنگ شرق شاید بتوانیم در محدوده مرزهای فرهنگی/ مدنی غرب چیزکی بسازیم از سر درماندگی است وگرنه واقعیت وجودی شرق چیزی برای غرور و خوشباوری برایمان بجا نگذاشته است.

محمد مسعودنیا گفت...

هیچوقت نمیتونی حس یک مظلوم رو درک کنی مگر اینکه خودت مظلوم واقع بشی.هیچوقت نمیتونی حس مالباخته رو درک کنی مگر اموال خودت رو که مثل سگ برای بدست اووردنشون جون کنده بودی بدزدن.هیچوقت نمیتونی حس کسی که پدرش رو کشتن درک کنی مگر اینکه پدرت رو بکشن و ...نمونه های بیشمار-الان نظر دادن مثل اینه که بیرون گود وایسادی و میگی لنگش کن.امیدوارم هیچوقت هیچکدوم از اون موقعیتها برات پیش نیاد که بخوای درکش کنی ولی همیشه سعی کن خودت رو بزاری جای طرف مظلوم قضیه-خودتو بزاری جای اون مردی که تو جاده قم-تهران جلوش رو گرفتن و جلوی چشمش به عروس 2ماهش تجاوز کردن.اونوقته که تفاوت عدالت و انتقام رو میفهمی-به نظر من اونوقت اگه تو هم بری به زنش تجاوز کنی این میشه انتقام ولی وقتی خود متجاوز به سزای عملش برسه این میشه عدالت-مطمئن باش اگه دستورات اسلام به درستی پیاده بشه خیلی راحت تر تفاوت اینو دو تا مشخص میشه.اسلام برای تو حق خون در مقابل خون رو گذاشته ولی در مقابلش گفته در عفو لذتی هست که در انتقام نیست-تمامی بزرگان دین ما عدالت رو در مورد عامه مردم رعایت میکردن ولی در مورد ظالم به حق خودشون فقط گذشت رو آموزش دادن و ...دیگه حوصله ندارم بیشتر تایپ کنم ولی من فک میکنم همون حس شرقیتو در این مورد نگه داری خیلی بهتره.یه فیلم دیدم که اسمش یادم نیست و موضوعش کاملا واقعی بود.پدر مقتول وقتی دید قانون حکم اعدام قاتل پسرش رو اعلام نمیکنه خودش دست بکار شد و اونو+رفقای قاتل رو کشت و دیگه تحلیل این قضیه با خودت.

ناشناس گفت...

حسین.س

حالا اگر مجازات حتی الامکان برابر با جرم عدالت نباشد، پس عدالت چیست؟ اگر قتل قاتل فرزند یا برادر من عدالت نباشد به چه دلیل عفو ادعائی شما عدالت است.

فرنگی گفت...

دوست عزیز، بزودی جوابی برای سوال شما و دیگر دوستانی که مشابه این سوال را کرده بودند می نویسم. موفق باشید

دیوانه گفت...

می دونم دیر رسیدم به بحث ولی...
فکر می کنم تاثیر گذارترین قصاص، حرف زدن با فاعله و اطلاع دادن به اون از رنج مفعوله به طوری که باعث بشه اون رنج رو درک کنه.
یعنی به جای اینکه مقابله به مثلمون فیزیکی باشه، در قالب قصاص فکری باشه.
درسته که نفس عمل همون قصاصه خودمونه منتها با ظاهری شیک تر و فکورانه تر!