۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه

در جدال با درون خود (قسمت دوم) تحلیل مدرن







گفتم: واقعا ناامیدانه نگاه می کنی، ولی یادت باشد که من در این پست واکنش کامنت گذاران هلندی به حکم کور کردن جوان اسیدپاش در ایران با کامنت های هلندی هایی برخورد کرده ام که همگی طرفداری از قصاص می کردند،(بعد به تفصیل از کامنت ها و همینطور نتیجه گیری خودم و واکنش خوانندگان در جاهای مختلف گفتم) این را چگونه توجیه می کنی؟

یک نکته کوچک که از قلم افتاده این است، درست است کامنت هایی که تو ترجمه کرده ای از سایت پرفروش ترین روزنامه هلند است، اما در یک کلاسه کم سواد تا متوسط، خواننده (وکامنت گذار) آن هستند و جایی در قشر روشنفکر جامعه ندارد، طیفی که اتفاقا خواننده وب لاگ تو آشنایی کمی با عقاید و واکنش های آنان دارد. غرب با روشنفکرش با شرق ارتباط دارد، رفتار این طیف از انسان غربی برای انسان شرقی می تواند غیر منتظره باشد. شاید بهتر بود این موضوع از قبل توضیح داده می شد.


اما نکته اصلی اینجاست، اینهایی که این کامنت ها را گذاشته اند خود در داخل و لمس کننده این قوانین نیستند، از دختر بی گناهی خوانده اند که توسط شخصیت شیطانی داستان اسید به صورت اش پاشیده شده و حالا قرار است بتلافی با اسید نقش منفی داستان را کور کنند. به احتمال زیاد بیشتر از" چشم در برابر چشم" از قصاص نمی دانند( احتیاجی هم نیست که بدانند).


خودت هم نوشته ای که با مجازات های شل اینجا مقایسه کرده اند، هیجان زده شده و قاضی را تشویق کرده اند.


به فیلم های اکشن هالیودی نگاه کن، در کدام یک از آنها نقش منفی با رعایت حقوق انسانی دستگیر و بر اساس قانون محاکمه می شود؟ تقریبا همیشه قهرمان به بدترین شکل ممکن دخل طرف را می آورد و تماشاچیان هم کیف می کنند. این کامنت گذاران در نهایت تماشاچیان مسابقه "K1" هستند که بیرون رینگ ضربات کاری طرفین را با جیغ همراهی می کنند ولی با زور هم نمی توان برای لحظه ای آنها را به درون رینگ فرستاد.


می گویم: من هم تقریبا همین ها را گفتم اما بسیاری حرف مرا قبول نکردند.


با خنده می گوید: برای اینکه همه قبولت کنند باید آیه نازل کنی، برای نزول آیات هم اول باید پیامبر شوی که آن هم مستلزم ریاضت های دراز مدت اولیه و سالهای طولانی یافتن حواریون است که در نهایت باز هم یهودایی پیدا می شود که قبولت نکند. اینها را می گم که مواظب باشی چون ذات شرقی مستعد این کار است، دلیل اش هم اینکه همه پیامبران شرقی بوده اند. راحت تره بپذیری که خیلی ها با تو موافق نباشند، قشنگی اش هم به همین است، غیر از این که باشد فقط یکی می گوید و بقیه هم موافقت می کنند.


اما گذشته از شوخی، اگر تحلیل مدرن را پایه قرار دهیم باید بتوانیم که استدلالت را اثبات کنیم.


تحلیل مدرن یعنی چی؟ یک قسمت از تحلیل مدرن بزبان ساده یعنی استفاده ازآمار، مستندات، واقعیات و بعد جمع بندی آنها و نتیجه گیری نهایی.


اینها را در دوران متوسطه در مدرسه می آموزیم، تمرین می کنیم، در خیابان برای کارآموزی آمارها و نظر سنجی های مختلف می گیریم و بعد بر اساس آنها جمع بندی لازمه را کرده و از تحلیل خود بر مبنای آنها دفاع می کنیم(در اینکه در ایران هم همینگونه است و کار گروهی و اینگونه آمار و نظرسنجی ها و تحقیقات بیرون مدرسه وجود دارد، مطمئن نیستم).

برای اینکه بفهمیم که هلندی ها موافق قصاص(و احیانا سایر قوانین مذهبی) هستند، چه آمار و داده هایی را می توانیم لحاظ کنیم؟ فقط چند کامنت هیجانی؟

اگر جواب آری است، خوب پس باید بتوانیم افکت این کامنت ها را در جامعه، سیاست و رفتار اجتماعی هلند نشان بدهیم.
ببینیم چه احزابی با چه برنامه هایی موفق به کسب رای می شوند؟ کجایند احزاب موافق این گونه مجازات ها. هلند حتی آمریکا هم نیست که بگویم صداهای ضعیف مجال شرکت در انتخابات را نمی یابند. حتی عقاید افراطی مثل ابو جاجا و حزب عربی اسلامی او هم کلی فرصت تبلیغات می یابند و در نهایت حتی به مرزهای داشتن یک کرسی مجلس هم نمی رسند.


در رفتار اجتماعی چطور؟ وقتی کسی قریانی خشنونت می شود خانواده و دوستانش چه می کنند؟ جنگ قبیله ای و نژادی براه می اندازند و نقشه برای انتقام از مجرم و خانواده اش را می کشند و یا "اعتراض خاموش" بر پا می کنند(تصویر این پست مربوط به یکی از همین اعتراضات خاموش می باشد، خانواده و دوستان مقتول با یک شاخه گل، یک شمع و بادبادکی در دست در محل قتل اجتماع کرده و همدیگر را دلداری می دهند) این نشانه پذیرش نقش قربانی است و یا عشق انتقام؟ نشانه های عشق به قصاص در این جامعه کجا هستند؟

این واقعیت قابل اثبات این جامعه است و نه کامنت های تشویقی برای قاضی/ رامبوی ایرانی.

با سوال چرا من ِ درون ات با افکارت هماهنگی ندارد شروع کردیم، اجازه بده با مثالی این موضوع را کلی تر کنم.

چند سال قبل یک دانش آموز عرب/آفریقایی من(که همیشه بهترین نمره ها را هم داشت) به من گفت: غربی ها برای اینکه گوشت خوک می خورند همه انگل و کرم دارند، اکثرا مریض اند و عمرشان هم کوتاه است.

پرسیدم: از کجا می دانی؟

گفت: امام مسجدمان گفته است.

گفتم: از امام مسجدتان بپرس که این عقیده خود را بر اساس چه آمار و مستنداتی بدست آورده است، آنها را با ذکر ماخذ معرفی کند.

گفت: امام ما حتی معنی این کلمات را هم نمی داند.

پرسیدم: پس بر چه اساسی این تحلیل را ارائه داده است؟

گفت: خوب امام است، مطالعات دینی دارد، و همه چیز می داند.

پرسیدم: اینکه اینجا می آموزی که یک تئوری باید مبتی بر دلایل و مستندات باشد را لحاظ نمی کنی؟

گفت: چرا در درس مسلما این کار را می کنم، اما این چه رابطی به عقیده و ایمان من دارد، چون اینجا درس می خوانم باید باور خود و فرهنگ خودم را هم به شما بفروشم؟!!


بگذار از ناهماهنگی دیگری بگویم. طرف دیگر تحلیل مدرن کدام است؟ همه از بر می دانیم. "تئوری و نتایج حاصله از آن در عمل"، "عقیده و آزمون آن"، "باور و نقش آن در گذر تاریخ"

کدام یک از این فرمول ها سبب ارتقای اجتماعی/ فرهنگی در شرق شده است؟

کدام یک سبب تردید شما در سنت ها و تلاش برای تغییر آنها شده است؟

در چه نقطه ای آموخته علمی شما باعث تغییر رفتار اجتماعی/ فرهنگی شده است(بجز استفاده از ابزار)؟ لطفا در جامعه( در حالت کلی) آن را پیدا کرده و به من معرفی کن.

گفتم: چیزی در این لحظه به ذهنم نمی رسه. من هم فکر می کنم که ما نتوانسته ایم پیوند خوبی بین یافته های مدرن و زندگی سنتی خود بزنیم، یا حداقل هنوز آنها را در زندگی اجتماعی خود وارد نکرده ایم.


یادت باشد برای اینکه بتوانی یافته های فکری ات را وارد جامعه کنی باید جامعه ات و نیاز هایش را بشناسی، اگر جامعه نیاز دورنی به یافته هایت نداشته باشد، براحتی آنها را پس زده و یا از کنارشان لیز خورده به راه خودش می رود.

حالا تو به سوال من جواب بده، نیاز جامعه ات در این ماجرای اسید پاشی به چه مجازاتی است؟

آیا مجازات های هلندی(نرمال یک سال و نیم تا دو سال زندان با تراپی/ روانکاوی) می تواند مجازاتی مناسب باشد؟

گفتم: خب مجازات های هلندی را در همینجا هم همه از شل و رقیق بودنش می نالند، ولی فکر می کنم هر چقدر هم که سنگین بشود نمی تواند در ایران کارایی داشته باشد.

موافقم، مجازات ها باید بر اساس نیاز خود جامعه و فرهنگ تنظیم شوند، البته طوری که نه مخالف روح قوانین حقوق بشر باشند و نه خارج از واقعیت و نیازهای خود همان جامعه( ونه البته همیشه مطابق سلیقه فرهنگ و سنت)جوری مانور در میان مرزهای حقوق انسانی و نیاز روز جامعه.

می دانی که هلند آلان به این نتیجه رسیده است که قانون مجازات های ما در خود هلند هم برای مهاجرین ناکارآمد هستند و باید بر اساس نیاز جوامع مهاجر و فرهنگ آنها مجازات های ویژه تهیه شوند(پست بعدی ام ترجمه ای در همین رابطه است)...

(برای جلو گیری از طولانی تر شدن مطلب، دنباله آن را در فرصتی دیگر از سر خواهم گرفت، از همه شما که حوصله کرده و آن را می خوانید پیشاپیش تشکر می کنم.)

قسمت اول این مطلب: در جدال با درون خود

مطلب مرتبط: واکنش کامنت گذاران هلندی به حکم کور کردن جوان اسیدپاش در ایران


۲ نظر:

ناشناس گفت...

فرنگی جان، نگران طولانی شدن پستت نباش. کسی که حوصلهء خواندن یک پست طولانی رو نداشته باشه، مطمئن باش که حوصلهء یک تفکر طولانی هم نداره. اینقدر ما رو توی خماری نذار و بقیه اش رو بفرست....

ناشناس گفت...

من فکر میکنم که بکار بردن خشونت در مجازات ها کار درستی باشه. من موافق طرح هایی مثل عقیم کردن فرد خلافکار و قانون قصاص هستم.
بکار بردن الفاظ و برچسب هایی مثل "کم سواد"، "مذهبی" و "قانون غیرانسانی" هرگز باعث نخواهد شد که من از این باورم دست بکشم. شما فقط زمانی می توانید من (و امثال من) رو متقاعد به اشتباه بودن افکارمون کنید که دلایل و مستندات قابل قبولی داشته باشید.
نکته ی دیگه اینکه هلندی ها هم در تاریخ سابقه ی چندان گل و پروانه ای ای ندارند. جنایات اونها در کشورهایی مثل اندونزی هنوز از یادها نرفته. ضمن اینکه اگه تمام ملت هلند موافق یا مخالف حکم "چشم در برابر چشم" باشند. این مساله به هیچ وجه نشان دهنده ی درست یا غلط بودن این قانون نخواهد بود.

من فکر میکنم که اجرای حکم دادگاه مبنی بر قصاص جوان اسیدپاش میتونه باعث کاهش پدیده ی اسیدپاشی در جامعه بشه. چون افراد دیگه ای که به فکر انجام اینکار هستند از عواقبش مطلع خواهند شد... اشتباه میکنم؟ چرا؟

محض اطلاعتون: من یک آتئیست هستم. شما اگر هم آتئیست باشید گرفتار مطلق گرایی شده اید.