۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه

سوغات آمستردام


برای انجام کاری باید سفری کوتاه به یک کشور دیگر غربی می کردم. به یکی از دوستانم که چند سالی ندیده بودمش تلفن زده گفتم: برای چند روز می آیم طرف شما، گفتم یک چند ساعتی بتوانم ببینمت. بالاخره پس از کلی چانه زدن قرار شد یک شبی را میهمان آنها باشم.


قبل از قطع تلفن گفت: راستی سوغاتی آمستردام یادت نره، شما که اون ورا خوب دست و بالتون بازه.

قبل از رفتن کمی سوغاتی مخصوص آمستردام تهیه کردم بعلاوه چند تا "کانابیس لولی"/Cannabis Pops/ (آب نبات چوبی هایی که/ fake/غیر واقعی هستند، اما توریست ها فکر می کنند که از گراس ساخته شده اند و برای همین کلی طرفدار دارند).

بالاخره دوستم را دیدم، بعد از گردشی کوتاه در جاهای دیدنی و صرف شام به خانه اش رفتیم. چند تا از دوستانش هم همراه ما بودند.

سوغاتی ها را نشان داده و با کلی زمینه چینی لولی ها را رو کردم.

دوستم سری تکان داده و گفت: می دانستم که بیشتر از این هم نمی شه ازت انتظار داشت، خوبه از قبل یک چیزهایی ازتو برای دوستانم گفته ام که از کارای تو کُپ نکنند، بیا بریم اطاق مطالعه شاید توانستیم به راه راست هدایت ات کنیم.

بعد هم در اطاق مطالعه بساط تریاک کشی براه کرده و با دوستانش مشغول شدند. بعد از جواب منفی من به تعارف برای همراهی (که در ابتدا مدعی بودند فقط برای ورود من براه انداخته اند) از متلک پراندن به من هم غافل نمی شدند.(البته من هم سعی می کردم کم نیاورم).

هلند هم تو رو آدم نکرد؟ بابا اونجا که دیگه این چیزا آزاده.

گفتم: بازم که کدو رو ندیدی، هلند مواد محرک(soft drug) آزاده و نه مواد مخدر، برای همین هم کمترین درصد معتاد اروپا رو داره، چون مردمش فرق مواد محرک با مخدر و اختلاف مرزهای این دو را می دونند و مثل تو معتاد نمی شوند.

من؟ اولا من عشقی حال می کنم، آنقدر توانش رو هم دارم که هر وقت که بخوام اصلا لب هم نزنم. دوما خبرش رو دارم، ایرانی های هلند که کلی اهل حالند.


دوستش هم که گویا از این کرکری ما خوشش آمده و سعی در گرم کردن آن را داشت زیر لبی گفت: معتاد کدومه داشی، ماهی 30 دفعه که این حرفها رو نداره.

بحث حالا بالا گرفته بود. آنها که توپ بودند و من هم گویا حسابی دودخور شده بودم.


خوب "اند سلامت"، تل که نمی زنی، سیگار که نمی کشی، خلاف سنگین که نداری، نصفه نیمه خام خوار هم که شدی، می گم حالا که تارک دنیا شدی، نماز روزه را هم پشت بندش کن، خدا رو چه دیدی، این دنیا ات رو که ریدی توش رفته، شاید آخرتی باشه، اونو دیگه از دست ندی.



گفتم: تو دیگه چی می گی، آخه کی دیگه تو دنیا تریاک می کشه، بابا چینی ها هم با این کار استوپ کرده اند. انوقت تو این بیل فرهنگی ات را گذاشتی رو کول ات، این ور دنیا هم با خودت آوردی که چی؟ باعث آبروریزی.

خب معتادی، کلاس داشته باش، به روز باش، لااقل مثل آدم برو "کوک"/coke/ بزن!! حداقل اش افه که داره، رومون بشه بگیم رفیقمون کوک حال می کنه!!

تو که از بعد اظهر ما رو کشتی با تعریف از ماشین ات که آخرین مدله، این رو داره، اون رو داره، آنوقت این چیه اختراع کردی گرفتی بغلت؟

یک شیشه مربا رو تا نصفه توش آب ریختی، یک پلاستیک فریزر هم کشیدی سرش، با دو تا کش پول سفت اش کردی، دو تا لوله خودکار بیک هم کردی توش، یک سنجاق قفلی و سیم پره دوچرخه بچه ات تو دستت، گاز پیک نیک هم تو بغلت، قوز کردی روی اختراعت و فرت وفرت، تازه خوبه به گفته دوستت بغل این بیشتر می خوابی تا پیش همسرت، می گم تا دیر نشده بده این اختراعت رو ثبت کنند، می ترسم کسی اختراعت رو بدزده، مهندسسس.

دوستش گفت: این مهندس رو دست کم نگیر، پروژه تو دستشه، صد طبقه.

پس چکار کنم؟ منقل وافور هوا کنم خوبه؟

نه عزیزم بذار کنار، اگر معتادی ترکش کن، اگر تفریحی می کشی تفریح ات رو عوض کن، این مواد مخدره، اعتیاده، شاید برای تو قباحت اش ریخته، از نگاه من بشدت خجالت آوره، ننگ ه، بی سواد اون جامعهٌ رکورد دار اعتیاد هم همین کاری رو می کنه که تو می کنی، آنوقت داری برای من توجیه اش هم می کنی.

دنبال تفریح می گردی هزار جور تفریحه که انجام دادن و گفتنش خجالت نداره، از ورزش و کار هنری بگیر تا نوشیدن و گردش و شب زنده داری. این چیه که بی سواد و با سواد، بی فرهنگ و روشنفکر اون جامعه رو اینطور یقه کرده که حتی با خودش به این سر دنیا هم صادر می کنه.

کافیه از تو چشم من به خودت، خم شدنت روی این اختراعت و حالت صحبت کردنت تو نئشه گی نگاه بکنی تا از خجالت آب بشی، مفنگی....

فردای آن روز وقت خداحافظی با خنده پرسیدم: برای رسیدن به تفاهم چه کنیم؟ تو ترک می کنی، یا من برم معتاد بشم؟

گفت: معتاد عمه ته، تفریحی می کشم، تا وقتی بهم حال بده، باهاش حال می کنم، هرکسی جوری حال می کنه، تو مثل دختربچه ها به روش خودت حال کن، من هم به روش خودم.

اینطوری فقط داری خودت رو توجیه می کنی، بفرض که ادعایت درست هم باشه چشم ات رو رو این واقعیت که نکبت اعتیاد به مواد مخدر کشورمون رو برداشته که نمی توانی ببندی.

قدم اول برای رفع این مشکل باید از عقلای جامعه شروع بشه. اگر فهمیده ترها، باسوادترها با این باصطلاح تفریح مسخره خود استوپ بکنند و نگاه خود را به این عمل تغییر داده و آن را به همان صورتی که هست، یعنی یک ننگ اجتماعی ببینند، مطمئنا بسرعت باعث تغییر نگاه دیگران هم خواهد شد و دیگر کسی براحتی قادر به توجیه مصرف مواد مخدر نخواهد بود. فقط وقتی قشر فرهیخته جامعه دامان خود را از این نکبت پاک کند، اعتیاد معنای واقعی خودش را در جامعه گرفته و به جایگاه اصلی خودش سقوط می کند.

امیدوارم که حرفهایم اندکی او را به فکر انداخته باشد، واقعا شرم آوره، دم از روشنفکر بودن و با کلاسی و... می زنیم و در عمل بی خجالت بساط شیره کشی راه می اندازیم و در همان حال هم از رکودداری اعتیاد در جامعه مان نالیده و آن را گردن عوامل غیبی می اندازیم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دوست عزیز
خوندن نوشته هاتون برام لذت بخشه، دغدغه های یک ایرانی که در هلند زندگی می کنه و با هیچ چیز رودروایستی نداره، به اینها حاصل مطالعه و اندیشه بودن نوشته هات رو هم اضافه کنیم، نتیجه چیز دلچسبیه.
در این مورد خاص احتمالا فقط بیان مساله کمک زیادی به توجیه افراد برای بد دونستن مواد مخدر نکنه، شاید لازم باشه که دلایلی هم برای ساپورت نظرتون بیارین، ضمنا نوشتن در مورد تفاوت Soft Drug، با مواد مخدر هم می تونه جالب باشه.
یک خواننده علاقمند به نوشته هات