بالاخره بعد از دوبار تلاش ناموفق برای رزور بلیط فیلم مایکل جکسون دیشب موفق به دیدن این فیلم در سالن سینما شدم.
فیلمی که ارزش اش فقط به این خاطر است که گزیده ای از آخرین فیلم های گرفته شده از این غول موزیک دنیا می باشد.
سکوت سالن مملو از جمعیت و دست زدن همه تماشاچی ها در آخر فیلم( چیزی که تا بحال ندیده بودم) نشان از موفقیت فیلم و تاثیر گذاری آن روی احساسات تماشاچیان داشت.
دیدن این فیلم (بدون اینکه اثری هنری باشد) را به همه دوستان توصیه می کنم. شخصا دی وی دی آن را همه سفارش داده ام که گاهی دوباره به تماشای آن بنشینم.
نمی دانم چند بار در هنگام تماشای فیلم احساس بر من غلبه کرد ولی می دانم لحظاتی بود که میل به هم خوانی با مایکل تمنا می شد و با "هزار قناری خاموش در گلو" شعر نیما را در ذهن مرور می کردم که:
ری را... ری را
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا.
.
او نیست با خودش،
او رفته با صدایش اما،
خواندن نمی تواند.
۳ نظر:
فرنگی جان خیلی وقت بود دست به قلم نبرده بودی. دلم برای نوشته هات تنگ شده بود.
مرسی علی عزیز، لطف داری.
امیدوارم که این ماه بتوانم بیشتر فعال باشم.
جالبه خیلی، حتما فیلم رو خواهم دید :)
ارسال یک نظر