۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

مشخصه منحصر به فرد ایرانی ها(2) کافر به ایمان خود


(دوستان عزیز، این سری نوشته ها(3 تا 4 قسمت) نقد دینداری ماست و نه نقد دین. خوشحال می شوم که شما هم در بحث شرکت کرده و نظر خود را بیان کنید).

در یک سفر کاری چند ساعته با دو همکار، یک دختر(هلندی، جوان، بسیار زیبا که با دوست پسر خود زندگی می کند) و یک پسر( ایرانی، جوان، خوش تیپ و خوش برخورد) همسفر بودم. پسر برای اولین بار بود که همکار دیگر را می دید و بی اطلاع از اینکه او دوست پسر دارد، تمام سعی خود بکار گرفته بود که او را تور کند.

دختره هم که موضوع را گرفته بود با زرنگی و بدون عبور از مرزهایش سعی می کرد او را بیشتر مجذوب خود کند.(بقول برنارد شاو: لوندی یعنی قدم زدن در مرزهای عفت، بدون عبور از آن).

درست در زمانی که پسر در حال ارائه عالی ترین تصویر روشنفکرانه و مدرن خود بود، دختر بدون قصد، ضربه شدیدی وارد کرد: راستی شما مسلمانید؟ نه؟

اوم م، آره، اما نه اونجوری که، نه از اون سنتی های مقید به نماز و روزه و چه می دانم معتقد به خرافات و اون داستانها و.... بعد از کلی توضیحات ظاهرا چون دختره را قانع نشده دید، رو به من کرده و گفت: می فهمی که چی می گم؟

دیدم بهترین فرصت برای رسیدن به جوابی برای سوال را پیدا کرده ام، با نامردی کامل گفتم: نه، نمی فهمم چی می گی؟
نمی فهمی؟ چطور نمی فهمی؟

چطور باید بفهمم؟ بیا یکبار با هم مرور کنیم، تو مومن به اعتقادی هستی که هیچ کدام از فرامین و رهنمود هایش را رعایت نمی کنی، بقول خودت نماز نمی خوانی، روزه نمی گیری، حجاب و محرم و نامحرم را قبول نداری، ازدواج و به حج رفتن را به مسخره می گیری، مشروب و گوشت خوک خوردن را پایی و...( حالا امر به معروف و مرجع تقلید داشتن و اینها را ارفاق می کنیم)، پس برای اینها که مومن نیستی، شاید برای اعتقاد به قوانینش به آن مومنی؟

چه قوانینی؟
مثلا چند همسری، قوانین جزایی در مورد دزدی، زنا، ارتداد، لواط، و یا شاید هم معتقد به ایدولوژی جهاد و شهادت و....
چرا داری آبروریزی می کنی؟ مگه من ج.ا هستم، اینها که تو می گویی فرسنگها با من فاصله دارد.

حالا دیدی حق دارم که نمی فهمم، پس لطفا خودت بگو به چه چیزی در اعتقادت مومنی تا بلکه ما هم بتوانیم بفهمیم، فقط 5 مورد بگی کافیه.

بابا نا سلامتی بچه مسلمانیم آخه، ارادت قلبی داریم.

اینکه کافی نیست دوست عزیز، تو اینطوری داری هم به خودت و هم به اعتقادت گند می زنی، فکر نکن کسی که می شنوه می گه، به، به، چه با کلاسه ایشون، نخیر، طرف می گه این چه آدم بی هویتی است که ذره ای به اعتقادش پای بند نیست و این چه اعتقاد درب و داغونی است که مومن اش نه تنها ارزشی برای دستورات و رهنمودهایش قائل نیست، که حتی منتقد به آنها هم هست، نظر من را بخواهی "تو نه مومن، بلکه کافر به اعتقاد خود هستی".

عجب حرف عجیبی!! با حساب تو پس هر کسی که دستورات دینی اش را رعایت نکند کافر است؟

به نظر شخصی من، مومن باید بهرحال خود را موظف به رعایت حدودی از اعتقادش بداند که در آن محدوده قادر به معنی کردن خود بشود. اما در مورد تو داستان از این حرفها گذشته است، اولا: تو دیگرانی که به همان اعتقاد تو مومن هستند و اصول و دستورات آن را رعایت می کنند، عقب مانده و نادان دانسته و آنها مسخره می کنی(در حالی که آنها در اعتقاد مشترک از تو مومن تر بوده و برتر هستند) و هم اینکه "دین ات را مادون خودت قرار می دهی" که این به نظر من اصلی ترین نقطه است.

مثالی می زنم، من گیاه خواری را امری اخلاقی و بسیار انسانی تر از گوشت خواری می دانم. سعی خودم را هم می کنم که کمتر گوشت بخورم، ولی بدلیل گوشت دوست بودن و تنبلی در همیشه آماده کردن غذای بدون گوشت، هنوز گوشت خوارم(شاید برای همیشه هم بمانم). در این رابطه اعتقاد من(از لحاظ اخلاقی و انسانی) بالاتر از من قرار گرفته است. اینگونه فاصله بین شخص با اعتقاد خود غیر عادی نیست، بطور مثال کمونیسم رسیدن به "انسان واقعی" را هدف نهایی می گذاشت که باید پرورش می یافت و یا عرفان از طبقات برای رسیدن به "کمال مطلوب" و "عارف" شدن نام می برد. اما این فاصله در تو دقیقا برعکس است، یعنی تو بالاتر از اعتقاد خود قرار گرفته ای، تو نمی گویی که من دستورات اعتقاد ام را انجام نمی دهم چون توان آنها را ندارم( یا هنوز به حد آنها نرسیده ام) بلکه تو خودت را فهمیده تر و برتر از آنها دانسته و آنها را اشتباه می دانی و حقیر می شماری، برای این تو را کافر به اعتقاد خودت نامیدم.

گفت: اینطور نیست، دین یک موضوع کاملا شخصی بین خالق و مخلوق است، یک رابطه قلبی است و باقی همه بهانه است، کسی نمی تواند به من بگوید که من به عقیده ام مومن نیستم.

اتفاقا به نکته جالبی اشاره کردی،...(ادامه دارد)
این نوشته را بدلیل طولانی بودن در چند قسمت متوالی خواهم نوشت.




۲۳ نظر:

ناشناس گفت...

موضوع جالبیه فرنگی عزیز. منتظر ادامه ش میمونم

ناشناس گفت...

this is great ; please keep going .
-Raouf

ali mirtar گفت...

un bande khoda goft mosalmunam nagoft momen hastam.

to ghoran ham darajat mokhtalefi vase adam ha dar nazar gerefte shode. man daraje bandi sho daghigh nemidunam amma midunam beine momen va mosalmun tafavot hast.

az unjayi ke dar ghoran DIN hamishe mofrad avorde shode va az din hamishe be onvane eslam unam be surate fard zekr shode banabar in ba un tarif har adami ke be dine tohidi bashe mishe mosalmun goft ( taslim shode dar barabar khoda)

unjurisham nagim.

mage sonni ha mosalmun nistan?

kolli az foru dineshun ba mafargh dare!!

mosalmuni be in setas
1. tohid
2. nabovvat
3. maad

in 3 ta ro ghabul dashte bashi mosalmuni.

daraje moemn o mottaghi budan shoma pishe khoda ham bemune ba khodesh.

shoma naghshe khoda ro bazi nakon.

un khoda sattar ol oyube, shoma injur un bande khoda ro sange ru yakh kardi, darunesh ehsasat manfi nesbat be adam haye mazhabi ijad kardi. bad fekr mikoni amr be maruf kardi?

dare gushesh migofti in namzad dare behtarin amre be maruf bud ta in hal giri va khali kardan khodet!

har chizi jayi dare.

yaro dare las mizane fekr mikoni ba in harfaye to ershad mishe ya inke bishtar zedde hal mikhore o jari mishe??

شایگان اسفندیاری گفت...

درود فرنگی جان

یاد دوران خریت خودم افتادم:)))))))

هم مشروب میخوردم و هم نماز میخوندم.
ها ها ها

افشین عطارزاده گفت...

خیلی عالی!
امیدوارم نوشته‌های شما را تعداد بیشتری از ایرانیان خصوصا اونهایی که ایران نیستند بخونند و درش تفکر کنند.

کهکشان گفت...

فرنگی عزیز، موضوعی که در کلیهء نوشته های شما برای من جالبه، اینه که با همهء اینکه من دقیقاً مثل شما فکر میکنم و هم عقیدهء شما هستم، اما هرگز از زاویهء دید شما به مسائل نگاه نکرده ام. همین زاویهء دید تازه و متفاوت شماست که مرا شیفتهء طرز فکر شما و طرز نگاه شما میکنه. شدیداً منتظر قسمتهای بعدی این مقاله هستم.

فرنگی گفت...

دوستان عزیز، مرسی از کامنت های شما، خوشحالم که مورد توجه شما دوستان عزیز قرار گرفته است. این نوشته 3 قسمت دیگر دارد که حتما بصورت متوالی ادامه خواهد یافت.

ناشناس گفت...

سلام
يادم هست كه قبل از انقلاب شهر ما توريست زياد مي آمد برخي از جوانان تازه به دوران رسيده شهر براي اينكه نشان بدهند خيلي مدرن هستند امل و عقب افتاده نيستند در ماه رمضان، پيش اين توريستها مي رفتند و سيگارشان را روشن مي كردند! در جايي كه اين توريستها هم به احترام فرهنگ مردم تظاهر به روزه خواري نمي كردند.
به يكي از اينها گفتم عزيزجان‌! تو فكر مي كني با اين كارت خودت را متمدن و روشنفكر جلوه مي دهي؟! يقينا با نگاه تاسف بار توريستها مي تواني بفهمي كه چقدر تو را بي مايه و بي فرهنگ مي مي دانند كه به علنا هنجارهاي فرهنگي خودت را زير پا مي گذاري!
برخي ايرانيان تفكر ميرزا فتحعلي آخوندزاده را دارند! يا براي رسيدن به جايگاه شغلي و حرفه اي به همه چيز خود پشت پا مي زنند يا براي كسب لذت آني. در حالي كه ديگران هوشيارند و مي دانند كه كسي كه اين چنين اعتقادات خود را به تمسخر مي گيرد و يا دست كم،احترام نمي گذارد، اساسا آدم قابل اعتمادي نيست.
ضمنا مگر دين اسلام متعلق به جمهوري اسلامي است كه هر كس مي خواهد با ج. ا. مخالفت كند به دين هم بد بگويد؟ اصلا چه نسبتي بين اين دو هست؟!

Unknown گفت...

خیلی جالب بود فرنگی عزیز- بی صبرانه منتظر ادامه مطلب هستم تا یه بحث اساسی روش با تو و دوستان دیگه داشته باشیم.

Unknown گفت...

هر کاری کردم نتونستم نظرمو تا آخر مطلب نگخ دارم و نگم. به نظر منم شتر سواری دلا دلا نمیشه. دین و دینداری مقوته ای تعبدی و از بالا به پایین هست و چون و چرا نداره. وقتی گوشت خوک حرامه دیگه تبصره و راه گریز نیست - یا دینداری و اینو گوش میدی حتی اگه برات سخت باشه مثل پدر عزیز من و یا دیندار نیستی و گوشت خوک می خوری مثل خود من. یک بام و دو هوا نمیشه. از خود من که می پرسن دینت چیه؟ می گن من به روح و اصل دین اعتقاد دارم که در همه دینها مشترکه و دین خاصی ندارم ولی شاید به خاطر اینکه در خانواده و جامعه مسلمان بزرگ شدم اعتقاداتم به اسلام کمی شباهت و نزدیکی بیشتری داره. سعی نمی کنم خودمو ورژن جدید مسلمون با تبصره و مشروب خور نشون بدم.
شاید یه جورایی خیلی ها به خاطر پس ضمینه های خانوادگی-اعتقاداتی خجالت می کشن که بگن ما دین خاصی نداریم. بلکه مجموعه ای از اعتقادات داریم که به اسلام نزدیک هست که البته اون هم دلیلش همون پس ضمینه ها هست والا به خاطر تحقیق و تفحص در مقوله دین و ادیان جمع نشده .

Unknown گفت...

ولی از این حرفا گذشته بدجوری حال همکار ایرانی تو گرفتی- دقیقا جایی که منتظر یه تایید بود باحاش یه بحث چالشی کردی و تصویر خود ساخته اش را نابود کردی. یه کمی بی رحمی بود ها!
با من مهربون تر باش دوست عزیزم. باشه؟

فرنگی گفت...

علی عزیز، مرسی بابت کامنت، کار خوبی کردی که نظرت را تا به آخر نگاه نداشتی، می خواهیم با کمک هم این ماجرا را که قسمتی از فرهنگ مان شده است بررسی کنیم، پس چه بهتر که موافق و مخالف از زاویه نگاه خود به آن نگریسته و تحلیل کنیم.
در مورد آن همکار هم اینکه بسیاری از قسمت های این بحث به فارسی و در غیبت همکار دیگر بوده، ضمن اینکه قسمت هایی هم در اینجا تغییر کرده است.

ناشناس گفت...

دوست عزیز
لابد فراموش کردی كه اگر طرف میگفت كه مسلمون نیست مرتد میشد (از نظر افرادی مثل تو كه خودشون رو ۱۰۰ در صد مسلمان میدانند ).اون جوان اگر خواسته از پاسخ مستقیم طفره بره دلیلش از ترس نا خود آگاه بوده.

Unknown گفت...

I born Moslem and shia but I hate that religion and become as my old fathers zartoshtian and I'm proud of it since iranian are Moslem they will have this problem for
ever
"خواجه نصیر الدین " دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است :

در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه می کنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟

من بدو گفتم : بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانسته ای را بدانم .
خواجه نصیر الدین فرمود :

ای شیخ تو کوششها در دین مبین کرده ای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را می دانی . و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفته اند و از بامداد که مومن از خواب بر می خیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر می شود , راه بر او شناسانده شده است .

اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذره ای بر اخلاق نیستند و بی اخلاق ترین مردمانند وآنکه اخلاق دارد نه از مسلمانی اش که از وجدان بیدار او است.

من بسیار سفرها کرده ام و از شرق تا غرب عالم , دین ها و آیین ها دیده ام . از "غوتمه ( بودا ) "در خاورزمین تا "مانی ایرانی" در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو می زیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند .

آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی می دانند و معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد .




اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ ؟

در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی می دهند , آن فرمان " اما " و " اگر " دارد .

در اسلام تو را می گویند :
دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست .

غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست

قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست .

تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست .

و این " اماها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان می داند و اجازه هر پستی را به خود می دهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان می بیند .

ناشناس گفت...

از این دست مثالها زیادن..من دقیقا مثل نگارنده فکر میکنم..به قول قدیمیها " یا رومیه رومی یا زنگی زنگی" نمیشود آدم یکم اینوری باشد یکم اونوری...خودم دوستانی دارم که همه کار می کنند موقع محرم و صفر که میشه میگنم نمیکنیم..این یعنی مسخره کردن اول خودشون و دوم دین....این یعنی بی هویتی..معتقدم هیچی چیز در دنیا سیاه و سفید نیست...همیشه می شه وسط بود و خاکستری...ولی در مورد دین باید یا سیاه بود یا سفید...
دوستی دارم..روزه میگره..نماز یه خط در میون..با مینیژوپ میاد سره کار و آستین حلقه ای...میکه گوشت خوک رو هم بخاطر دین نمی خورم...مشروبم میخوره...شما قضاوت کنین...این آدم "خوددرگیر" نیست؟ این آدم فکر می کنه اگه روسری بکنه..کسر شانشه..یا خیلی قدیمه..!!!
یه نکه دیگه یکم کلی تر: اشکال ما ایرانی ها اینه که قبل از پرسیدن میخواهیم جواب بدیم.یا بهتر بگم توجیه کنیم..سوال معمولا می پرسه دینت چیه؟ نمی پرسه چرا پایبند نیستی...
من خیلی وقته هرکی ازم این سوال رو می پرسه یاد گرفتم کوتاه و مختصر میگم , دین ندارم..همین. کسی هم توضیح نمی خواد. باید یاد بگیریم که اول خوب گوش کردنو یاد بگیریم..حرف دیگرانو قطع نکنیم...وبه طور کلی کسی رو قضاوت نکنیم..اینطوری خودمون هم اذیت نیمشیم...

ناشناس گفت...

بنده هم از این گونه دوستان باطنا مومن و عملا کافر زیاد دیدم. قضیه این دوستان اینه که عملا به این نتیجه رسیدن که احکام اسلامی بخصوص شیعه ساخته و پرداخته ذهن حضرات مراجع و علما میباشد و ریشه ی الهی و مافوق بشری ندارند. در عین حال هنوز جرات جدا شدن کامل از اعتقادات و مطالبی که یک عمر در مدرسه و رسانه های عمومی ایران به آنها تزریق شده را هم ندارند. نتیجه نهایی این شلم شولبایی که نمونه اش در این متن هست.

ناشناس گفت...

baba dokhtare chi shod??? vel kon in cherto pertaaro!!!!

صادق گفت...

دوست گرانمایه
همین توجه شما نشان ذهن جستجوگر و پرسشگر شماست. که به نظر من فی الذات مثبت است. داشتم فکر میکردم
1- آیا قرار داشتن اعتقادات بالاتر از فرد امری بدیهی است؟
2- نمی شود گفت من مسلمانم اما با این قرائت ویژه که حتا مثلا به فلان کار و دستور و یا سیاست محمد،پیامبر، انتقاد دارم؟
3- حکم بالعقل در تفکر شک محور کجا قرار دارد؟
4- شخص میتواند از اینکه فقط به خدا معتقد است ولی حتی زندگی پس از مرگ را نمیپذیرد دفاع کند؟
5- ممکن است یکی از دلایل آنچه در ایرانی ها بارز بوده و توجه شما راجلب کرده، رواج شریعت فقه سالار در زندگی اغلب آنها از کودکی باشد؟
اینها چند تایی از سوالات تقریبا خلق الساعه من بود.
از مطالب بعدی ات خبرم کن.

ناشناس گفت...

مسلما کسانیکه منطق این نوشته رو درک نمی کنن،خودشون هم پیرو همون نظریه هستن.
اسلام واقعی و گل منگولی وجود خارجی نداره.سعی کنید اینو بفهمین. ما فقط یک اسلام داریم که می گه جن و روح می تونن با انسان ازدواج کنن،باید مردم رو به خاطر عقایدشون کشت،سنگسار کرد، دست و پا قطع کرد و ...
این حرفایی هم که دوستان می زنن واقعا بی معنیه. ایدئولوژی سلکشن نداره.
دوست دختر من همیشه در حال رقص و مشروب خوردنه، با من سکس داره، دروغ میگه، غیبت میکنه، اگه لازم باشه آدم میفروشه و تظاهر می کنه و وقتی میبینه که داره به کسی ظلم میشه به روی خودش نمیاره و در عوض ماه رمضون روزه میگیره. جز حماقت اسم اینو چی میشه گذاشت؟

محمد (ققنوس) گفت...

فرنگی عزیز سلام

کاملا با شما هم عقیده هستم. متاسفانه بخش بزرگی از جامعه ما می‌خواهد «شتر سواری دولا دولا» کند. همان که شما گفته‌اید. یا طرف باید ایمان داشته باشد به کلیت مذهبش یا بگذاردش کنار. در هم است. سوا کردنی نیست. حضرات تا گیر کنند ته کوچه بن‌بست می‌گویند «دین بین خالق و مخلوق است و امری شخصی می‌باشد» بعد همین که از ته کوچه در آمدند می‌خواهند نظرات دینی خودشان را به همه جامعه تزریق و تحمیل کنند! این که نمی‌شود.

کهکشان گفت...

فرنگی عزیز، دوستان زیادی در کامنتها گفته های شما رو تأیید کردند و از آشنایان شان مثال آوردند که در عین حال اینکه مشروب میخورند و میرقصند، اما عقاید مسلمانی شان را هم حفظ کرده اند و ملغمهء خاصی شده اند. یکی از دلایلی که برای این روش زندگی می بینم، «جوانی» هست. افرادی که دوستان و شما مثال شون رو زدید، همگی جوان هستند و نیاز به خوشگذارنی، رقص، پارتی، مشروب و غیره دارند. در عین حال اینکه نمی تونن دل از این لذایذ دنیوی بکنن، شهامت کنار گذاشتن دین رو هم ندارند. چنین افرادی، همینکه پا به سن گذاشتند و به اقتضای سن، نیاز به خوشگذرانی را از دست دادند، جنبهء مذهبی شون غلبه میکنه و برای جبران کردن گناهان دوران جوانی شون، مذهبی دو آتشه میشوند و شب و روزشون رو به نماز و دعا و التماس و ندبه به درگاه خداشون میگذرونند تا لکه های سیاه دوران جوانی رو پاک کنند. خواهر من که در دوران جوانی مینی ژوپ میپوشید و میرقصید، حالا چنان مذهبی شده که حتی در مجالس عروسی هم شرکت نمیکنه، تنها به این دلیل که موسیقی پخش می کنند. یا برادر مدرن مذهبی من که در دوران جوانی همیشه صحبت از اسلام مدرن از نوع شریعتی میکرد و احکام حج رو به دیدهء تردید مینگریست، به جایی رسید که در زمان زلزلهء بم به جای رفتن به بم و کمک به هموطنانش، به مکه رفت و اعمال حج رو به جا آورد. این دوست مورد نظر شما هم چون جوان هست و نیاز به جنس مخالف داره، در یک برزخ مذهبی-کافری به سر میبره، وگرنه وقتی که زن و بچه دار شد و به سنین چهل و پنجاه رسید، یک مذهبی دو آتشه خواهد بود.

ناشناس گفت...

محمد(قفنوس)

فرنگی عزیز سلام

من فکر می‌کنم ما ایرانی‌ها از یک درد ویژه رنج می‌بریم و آن این است که ورژن شیعه دین‌مان که به‌کلی با ورژن سنی آن -از نظر ما- تفاوت دارد را انتخاب کرده‌ایم (در زمان صفوی) تا «متمایز» باشیم از دیگر مسلمانان و اینک سوال کننده‌های غربی که معنای تفاوت شیعه و سنی را نمی‌دانند با یک سوال «مسلمانی؟» می‌خواهند یک جواب آری یا نه بگیرند. این است که ما ناچاریم هرآنچه می‌توانیم مغلطه و سفسطه سر هم کنیم و راطب و یابس ببافیم تا به آن طرف که معمولا فرق عرب با آفریقائی را هم نمی‌داند حالی کنیم که آن ورژنی که ما داریم ورژن ناز و ناناز و مامانی قضیه است و ربطی به انفجار و ترور و تندروی ندارد.

هم ما داریم خودمان را گول می‌زنیم در اینکه شیعه و سنی با هم بسیار متفاوت هستند و هم آن طرف سوال کننده معمولا درک درستی از شرق و ادیان و مذاهب شرقی ندارد. بگذریم که باز مطابق آنچه شما گفته‌اید هم ما گیج هستیم و خجل. آنچه در بالا گفتم ناقض و نافی مطلب زیبای شما نیست. آری در عمق روح‌مان خجالتی داریم به عمر چند قرن. همان که «برنارد لوئیس» در کتاب «What went wrong?» به آن پرداخته.

گلریز گفت...

فرنگی جان کجایی؟ پس ادامش چی شد؟