۱۳۸۸ فروردین ۳۰, یکشنبه

افتخار، اینبار به گذشته اي نه چندان دور


اين عكس هاي خانم فرح پهلوي را در مجله اي هلندي(royalty) ديدم با چند صفحه توضيح در باره آنها.
بدون داشتن علاقه اي به خانواده سلطنتي از ديدن اين عكس ها احساس لذت مي كنم.


هيج فرقي با امروز خانواده سلطنتي هلند و ديگر كشورها ندارند.
نمي شه پنهان كرد، در غربت هر كار كه كني گاهي محتاج يك نكته مثبت(ولو دلخوشكنك) از گذشته و هويت خودت مي شي.


با غرور عكس ها را به استاد سابق ام(برای آشنایی با عقایدش لطفا اینجا را کلیک کنید)نشان داده و مي گويم: بيا فكر نكن كه ما خيلي الكي هستيم ها، اين عكس ها ديگه مربوط به 2500 سال پيش نيست كه متلك بارمون كني و ما را تحويل موزه باستان شناسي بدي.
چهل پنجاه سال هم عمرشون نيست، ببين هيچ فرقي با امروز خانواده سلطنتي اينجا هم ندارند.

نگاهي به عكس ها انداخته و مي گويد: فراموشش كن، اين دوره يك تيكه اتفاقي در تاريخ كشور شما و تقريبا تمام جهان اسلام بوده است. دوره اي كه باعث پيشرفت هاي بزرگ صنعتي علمي شده است، اما تاثير ماندگاري در رفتارهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي نگذاشته است.
در مورد خاص كشور شما(و تركيه) جهشي بزرگ در راه غربي كردن كشوري شرقي بوده كه ناموفق بوده است، در نهايت مي توانم بگويم تيكه اي غلط، اما داراي بار مثبت، زماني تاثير گذار اما...........


حرفش را قطع کرده و می گویم: هرچي دلت مي خواد بگو، ولو تمام حرفات درست هم كه باشه، بازهم باعث نمي شه كه من از ديدن اين عكس ها لذت نبرم. مهم اینکه من خودم را به این تیکه رفتار های اجتماعی /فرهنگی بسیار نزدیک تر می بینم تا آن تیکه ای که تو به زور می خواهی ما رو به اش وصل کنی.
قرار نیست که همه سوتی های مسئولین مملکت مان را ما اینجا متلک بشنویم و تا نکته مثبت ای رو کردیم بریم سراغ منطق و جامعه شناسی. اصلا حاضر نیستم منطقی این احساس خودم را تجزیه و تحلیل کنم، این برام یک احساس لذت بخش ه، پس با لذت نگاه می کنم. تمام.

۳ نظر:

پرهام گفت...

دم عالی پر حرارت!

کهکشان گفت...

به هیچوجه نمیخوام مزاحم شما شم و به قول خودتون، نیاز به هیچ منطقی نیست وقتی که انسان میخواد از چیزی لذت ببره. اما نظر من دقیقاً مثل استاد شماست. کل سیستم پهلوی، یک اتفاق ناهمگون با حقیقت جامعهء ما بود. اشتباه نکنید، به هیچوجه سلطنت طلب نیستم. اما هر چه فکر میکنم میبینم که این سلسله قصد داشت به زور مردم رو مترقی کنه. یک وصلهء ناجور بر پیراهن مردم ایران بود. یک رؤیا، یا حتی میشه گفت یه سراب. من چندین سال اولی که در خارج از ایران به سر میبردم، به محض اینکه یه سؤال در مورد ایران از من میکردن، زود یه سخنرانی غرا میکردم که «الان اینطوره، ولی تا همین ده سال پیش، اونطور بود، بذار اینا برن تا حقیقت ایران رو نشون تون بدم.» اما بعد از یه مدت، شروع به پرسش کردن از خودم کردم که واقعاً چقدر به این حرف خودم معتقدم؟ واقعاً مردم ما، اون مردمی هستن که تنها نزدیک به پونزده سال زمان شاه، «ادای» مترقی بودن رو درآوردن؟ یا این مردمی که سی سال این روش اسلامی رو دارن؟ (برای این میگم پونزده سال که تنها در اواخر سلطنت پهلوی بود که ایران به اون عزت و افتخار رسید.) قبل از پهلوی ها که اونجور بودیم، بعدشم که اینجوریم. چرا میخواهیم به زور خودمون رو به پونزده سال اتفاقی بچسبونیم؟
میبخشید که طولانی شد.
شاد و پیروز باشید.

فرنگی گفت...

برای کهمشان.
دوست عزیز, مثل همیشه کامنت بسیار جالب و خواندنی را نوشته اید. با شما در مورد آن دوران موافقم, بخصوص قسمت "بزور مترقی کردن ما" که در نهایت به امروزمان ختم شد. مرسی بابت کامنت شما