۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

مجازات به سبک طالبان


-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
یکی از همکارانم این عکس چاپ شده در روزنامه را به ما نشان داده و می گوید: باورتون می شه که هنوز هم از این گونه مجازات ها در جهان انجام می شه؟

نگاه کن، اگر این ساعت و بی سیم و چند تا بلوز کاموائی را از این عکس برداری، می شه بگی مال 500 سال قبل است، بی رحم ها بچه ها را هم آورده اند تماشا.

بعد رو به من کرده و می پرسد: از این جور مجازات ها در آنطرف ها زیاد هست؟

با عصبانیت می گم: مگه کوری، نمی بینی که مربوط به افغانستان است، نوشته که طرفداران طالبان هستند، تا طالبان بسر قدرت بودند از این کارا زیاد کرده اند، ظاهرا هنوز هم در مناطق تحت سلطه و تاثیر طالبان این جور مجازات ها انجام می شه.

گفت: ببخشید منظور خاصی نداشتم، گفتم خوب حتما تو بهتر راجع به این موضوع می دانی.

بعد اضافه کرد: وحشتناکه، خوشحالم که سربازان ما هم برای کمک به نابودی این گونه وحشی گری ها و طالبان رفته اند.
آخه اینها که هنوز هم بعد از قرنها از این گونه مجازات های غیرانسانی استفاده می کنند، تا بحال یک تحقیق کرده اند که ببینید نتیجه این گونه مجازات ها چه بوده؟ آیا به کمتر شدن جرم کمک کرده و اینکه خود این رفتار ها چقدر باعث ایجاد خشنونت در جامعه شده است؟


با خنده ای تمسخر آمیز گفتم: حالت خوبه؟ عزیز من، مشکل این است که این بدبخت ها حتی سواد هم ندارند چه برسد به اینکه بروند سراغ کار تحقیقاتی و آماربرداری از عملکرد این مجازات ها و بازتاب آن در جامعه.

فکر می کنی که این مردم اگر تحصیلات داشتند، مدرسه و دانشگاه داشتند، اگر علم می آموختند باز هم این گونه رفتار می کردند؟

در ادامه هم بعد از تائید نظرات من توسط دیگر همکاران بحث رفت روی مدرسه سازی و کمک های هلند در این کار و اینکه نسل بعد که تحصیل کرده مدارس علمی هستند حتما دیگر زیر بار این گونه قوانین و رفتارها نخواهند رفت و...


ربع ساعتی از صحبت گذشته بود که دوباره نگاهی به تصویر انداختم،

وایستا ببینم،
چقدر این صحنه آشناست؟
بذار یک کم عکس رو رتوش کنم،
اگر یک نیمکت زیر متهم بگذارم،
آنوقت لباس تماشاچیان رو هم به روز کنم،
برای ترسناک تر کردن ماجرا پیراهن متهم رو هم از تنش بیرون بیارم،
ضربه ها رو هم محکم تر بزنم،
ای وای، این صحنه که جزئی از زندگی روزمره ماست.





پس چرا من اینطور بهم برخورده بود؟

عجب تئوری احمقانه ای از مدرسه سازی و فقدان تحصیلات به خورد اینها دادم.
با چه عقلی این کارها را گردن بی سوادی مردم و علاج اش را مدرسه سازی دانستم؟

با چه رویی مردمی که این گونه مجازات می کنند و به تماشای مجازات ازدحام می کنند را مشتی بدبخت عقب مانده نامیده بودم؟
عجب گندی زدم این دفعه، امیدوارم که هیچیک از همکارانم چیزی از این تئوری احمقانه من یادش نمانده باشد.




۳ نظر:

ناشناس گفت...

واي، چقدر خوب شد كه همكاران شما متوجه نشدند! چه صحنه وحشتناكي. واقعا ناراحت شدم. ديگه چي بگم؟!! هيچي . . هيچي . .

ناشناس گفت...

باهات کاملا موافقم، انگار ربطی به سواد و اینا نداره، کافیه که آدم صرفا یه آدم ایدئولوژیک باشه نه یک انسان با رفتارها و منطق انسانی...
راستی منم هلندم و خوشحال میشم نظرتو به خصوص راجع به پست آخرم بدونم...

ناشناس گفت...

به نظر من تئوری شما درست کار می کنه، احتمالا تحقیقاتی انجام شده باشند که اثرات سطح تحصیلات در یک جامعه رو بر روی مسایلی مثل سطح زندگی یا انسانی زندگی کردن نشون بدن،
مشکل اینجاست که در ایران آموزش های ابتدایی و عالی استاندارد نیستن و همین طور رسانه ها به رسالتشون که دادن آگاهی به مردم و کمک در بهبود سطح فرهنگی جامعه است عمل نمی کنند.
در افغانستان اصولا ابزاری وجود نداره ولی در ایران ابزار موجود معیوبه،
نتایج در هر دوکشور شبیه همدیگه هستن.