۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

در مسلمانی ما بی خبران حیرانند!

برای بزرگتر دیدن تصویر لطفا روی آن کلیک کنید


(توضیح تکراری: این نوشته نقد دین نیست، نگاهی انتقادی به دین داری ماست).

1-آقا، این دین داری ما داستان عجیبی است و پر از تناقضاتی عجیب تر، بخصوص وقتی از بیرون خاستگاه خودش به آن نگریسته می شود.
مثلا یکبار در هلند با جوان های عرب تبار گپ می زدیم پرسیدند: ایرانی ها مسلمان هستند دیگه؟ گفتنم: آره ولی در اکثریت معتقد به مذهب شیعه هستند.
بجز یکی بقیه اصلا کلمه شیعه را هم نشنیده بودند، اون یکی هم در جواب به سوال شیعه یعنی چی گفت: من می دانم، مسلمان نیستند، اما علی را پرستش می کنند.
با تعجب پرسیدم، از کجا به این نتیجه رسیده ای؟ گفت خودشان در اذان می گویند علی ولی خداست و محمد رسول اش. جانشین خدا مقام بالاتری دارد یا پیام رسانش؟


حالا چطور جمع اش کنیم که بابا حالا اندکی!! غلو شده، اما تو بر اساس آن نتیجه گیری نکن.

2- در ایران یکبار با گروهی از دوستان جایی پاتوق کرده بودیم. در میان جمع منصور نامی هم بود که اصلا اهل بحث و ایدولوژی و این حرفها نبود(از اون دین دار سنتی هایی که هر سال وقت محرم مسلمان شده و عزاداری می کنند و بس).
یکی از بچه های چپی گیر داد به منصور و بحث مذهبی و وجود و یا عدم وجود خدا را شروع کرد(اون زمانها مد بود، گرچه که هنوز هم از مد نیافتاده است).
دوستان دیگر گفتند: بی خیال شو، منصور اهل این بحث ها نیست. اما دوست چپ ما جواب داد که: بعنوان پیشرو توده ها وظیفه ما آگاهی دادن و بیدار نمودن خلق و گسستن زنجیره های ارتباطی خلق با خرافات است و این وظیفه هر مارکسیست انقلابی است و....(لابد خودتان بقیه اش را بهتر می دانید).
خلاصه بقیه از بحث آن دو فاصله گرفته و کمی بعد هم رفتیم بخوابیم، فردا وقت صبحانه دوست چپ ما پیروزمندانه گفت: دیدید که توانستم او را با واقعیت آشنا کنم.(یک جورایی مثل داستان فونتامارا). با تعجب از منصور پرسیدیم: راست می گوید؟
منصور گفت:آره بابا راست می گوید، اینها همه خرافات است، افیون جامعه است، خدا کجا بود که پیامبر داشته باشد.
یکی از بچه ها گفت: پس امسال محرم ک. لق حسین و عباس دیگه؟
که منصور یهو براق شد: وایسا ببینم، گفتید خدا نیست گفتم قبول، گفتید محمد دروغ گفته گفتم باشه، حالا وقاحت را به جایی رسانده اید که منکر امام حسین و حضرت عباس هم می شوید؟
این جمله منصور برای سالها تکیه کلام ما شده بود.


3- اما این داستان ظاهرا فقط مختص منصور نیست و گروه بیشتری را در بر می گیرد. سایت بالاترین اندکی قبل یک نظر سنجی برگزار کرد(گرچه که مانند دیگر کارهای مشابه ما به سرانجامی نرسید.)


در صفحه 9 سوال شماره 11 این نظر سنجی (عکس بالای این نوشته همین سوال است) در جواب به سوال کدام یک از موارد زیر را مصداق توهین می دانید.
فقط 36 و 38درصد از شرکت کنندگان توهین مستقیم به پیامبر را مصداق توهین دانسته اند، اما رکورد مصداق توهین آمیز بودن با 54.8 درصد به جمله ای تعلق گرفته است که توهینی کاملا غیر مستقیم به امام حسین است.
حالا مانده ام با خاطره منصور و تکرار مصرع: در مسلمانی ما بی خبران حیرانند.


برای دیدن کل نظر سنجی لطفا اینجا کلیک کنید
http://balatarin.files.wordpress.com/2010/11/surveysummary_11302010.pdf

۱ نظر:

پرستو گفت...

اول اینکه خوشحالم که بعد از مدت هاپستی از شما می بینم. گرچه کم می نویسید اما نوشته های شما تامل برانگیز هستند.
به باور من باورهای سطحی و باورهایی که تحمیلی از فرهنگ و دین و جامعه و تبلیغات هستند به شبی و بحثی چهارستونشان فرو می ریزد. اما باورهای اخلاقی مثل راست گویی و دزدنبودن و خیانت نکردن و ... ویران شدنی نیستند .از دیدگاه من این باورها مختص یک قوم و قبیله و زمان و مکان خاصی نیستند و به همین دلیل از گزند دوران در امانند. باور های دینی بسته به حال جامعه پررنگ و کمرنگ می شوند و اینگونه است که باور منصور به شبی زیر و زبر می شود!
در یک فرصتی داستان فونتامارا را برایمان بنویسید.