(این نوشته تایید دمکراسی بعنوان راه حل مشکل ما نیست، شخصا معتقدم که قوانین دمکراتیک و دمکراسی بهترین و انسانی ترین روش سیاسی هستند که تا کنون انسان موفق به اجرای آن شده است، اما در بیرون از جایگاه خود تا کنون موفقیت خاصی نداشته است و (حداقل تنها)راه نجات ما نیست).
این روزها در گفتگوهای شخصی و یا بحث های اینترنتی فارسی زیاد کلمه دمکراسی بخصوص در باب اینکه ایرانی ها اصلا دمکراسی را نمی فهمند، حتی آنهایی که دم از دمکراسی می زنند خود در عمل ضد آن هستند، اینکه ایرانی ها یاد ندارند دمکرات عمل کنند و فقط شعار می دهند و...
این گفته ها را از هر دو سمت می توان شنید، هم از سمتی که خود طرفدار دمکراسی است و به رفتارهای غیر دمکراتیک هم فکرانش معترض و به حق نگران، و هم از سوی ناقدان دمکراسی که خروج طرفداران دمکراسی از مرزهای آن را برنتابیده و مدام به طرفداران دمکراسی گوشزد و اعتراض می کنند که تو طرفدار دمکراسی هستی چرا اینگونه می گویی و رفتار می کنی.( گویی بی اعتناعی به مرزهای دمکراسی حیطه اختصاصی آنها می باشد).
اما چقدر این گفته درست است؟ آیا ما واقعا ضد دمکراسی هستیم؟
برای جواب به این سوال می بایست در ابتدا به سوال دیگری پاسخ داد. آیا می توان در جهانی غیر دمکرات رفتارهای دمکرات گونه داشت؟
مثالی عینی بیاورم: به تقلید از دمکراسی انتخاباتی(آنهم) شرطی و ناقص برگزار می شود، بی اعتنا به آرای مردم نتیجه ای ساختگی ارائه می دهند، اعتراض آرام مردم به تقلب را به شدت سرکوب می کنند و آنها را هم متهم می کنند که چرا از روش های دمکراتیک(شکایت/ ایجاد هیئت بررسی تخلفات ووو) برای اعتراض خود استفاده نکرده اند. آیا می توان دمکرات بود و از روشهای قانونی رایج در جهان دمکراسی برای اعتراض خود استفاده کرد؟
یا در بحث های اینترنتی با کمک مذهب و یا ایدولوژی خود هر جنایتی را توجیه می کنند، به انواع روشهای غیر دمکراتیک برای توجیه و اثبات خود متوسل می شوند، ولی کوچکترین لغزش تو از مرزهای دمکراتیک را بر نمی تابند.
آیا این گفته درست است؟ آیا ما مدعیان دروغین دمکراسی هستیم؟ آیا ما در هر شرایطی می باید به اصول دمکراتیک وفادار بمانیم؟
این سوالی است که امروز غرب، (قلب دمکراسی)را هم به خود مشغول کرده است.
بسیاری در غرب معتقدند که دمکراسی بیرون از محدوده خود و یا حتی در درون و در مواجهه با مخالفین دچار مشکل جدی است و براحتی مورد سواستفاده قرار می گیرد، بنابراین نیاز به بازنگری جدی دارد، ایده هایی هم برای این بازنگری ارائه می شوند.
یکی از این ایده ها از دمکرات بودن در عمل می گوید و عکس العمل را شرطی می داند، چگونه؟ مثالی اجتماعی می زنم.
تصور کنید که شخصی هر روز شما را در خیابان مورد توهین قرار داده و هر بار که شما درصدد دفاع از خود برآیید معترض شود که چون شما مودب هستید پس اجازه توهین کردن ندارید
در این صورت دو راه وجود دارد، شما یا مودب هستید و توهین ها را تحمل می کنید و یا جواب می دهید که در این صورت دیگر مودب نیستید.
اما این ایده از راه سوم می گوید و آنرا واکنش آگاهانه می نامد، واکنش آگاهانه می پذیرد که فقط رفتارها و کنش های ما نمایانگر شخصیت و عقایدمان می باشد و واکنش های ما در این محدوده معنی نشده و می بایستی در تناسب با محیط و شرایط تنظیم شوند،( نه مقابله به مثل، ولی متناسب) واکنش ها گاها می توانند بیرون از مرزهای رفتار عادی و عقایدمان باشند، اما نباید بتوانند که باعث تغییری درونی در ما بشوند.
فکر می کنم که با توجه به شرایط امروز ایران (چه در بحث و چه در عمل)ما هم مجبور به واکنش شده ایم، بنابراین ماندن در مرزهای دمکراتیک فقط منجر به ساخت چماقی برای ضربه زدن به خودمان می شود.
زمانی می توانیم به عقاید خود رفتار کنیم که این عقاید تبدیل به ضد خود و یا وسیله سواستفاده نشوند.
پس لطفا از دمکراسی خواهی ما، بعنوان چماق برای زدنمان استفاده نکنید.
۶ نظر:
بسیار عالی بود. مدتهاست که این مسئله فکر من رو به خودش مشغول کرده بود و راه حل مناسبی نمیدیدم. پست امروز شما باعث شد که سرنخی برای فکر کردن از دید دیگری بر این موضوع پیدا کنم. سپاسگذارم.
داستان احترام به عقاید انسانها و سوءاستفاده از این هم توهمین تصویر جا میگیره، کسانی که به همه کس و همه چیز توهین میکنن ولی به محض اینکه کوچکترین انتقادی یا حتی اشاره به اعتقادات خودشون میشه برآشفته میشن، اگر قدرتش رو داشته باشن همشهری خودت (تئو ونگوگ) رو میکشن و اگر فاقد قدرتش باشن سریع دست به دامن عبارت احترام به عقاید میشن.
کاملاً مشخصه که اینکار فریبی هست که چون قدرت مقابله به اون شکلی که میخوان رو ندارن، ازش استفاده میکنن.
نرسی کهکشان عزیز، لطف داری
ورتیگونه عزیز، دقیقا،این مشکل فقط مربوط به ما نیست، آلان در تمام دنیا شک در باره شکست رفتار دمکراتیک در مقابل ضد آن در جریان است.
البته در اینجا این بحث بیشتر بین درست راستی ها بعنوان موافقان تنطیم عکس العمل و چپی ها بعنوان حافظان دمکراسی سنتی در جریان است. چپی ها که حاضرند برای اثبات دمکرات بودن تمام دنیا را در اختیار فالانژها بگذارند.(یک نمونه، برای اثبات همدلی با اعراب در حمله اسرائیل، در تظاهراتی در امستردام شرکت کردند که شعار اصلی اش این بود(حماس، حماس، همه یهودی ها تو اطاق گاز)
وای از دست این چپیها و چه شعار جالبی! من که همیشه اعتقاد داشتم که در رفتار چپها سادهلوحی جای خوشبینی رو گرفته. البته منظورم این چپهای دوآتیشهی متوهم که اگر فرصتش رو پیدا کنن حتی جنایتکار بودن استالین رو هم منکر میشن نیستش(حکایت اون کاربری که تورو به خوندن ماتریالیسم دیالکتیک تشویق میکرد).
همین چپ مدرن باکلاس امروز مثل اوباما و دار و دستهاش رو میگم.
همین مشکلی هم که امروز من و تو درگیرش هستیم (فالانژهای وطنی) از رفتار سادهلوحانه همین چپها ناشی شده.
یک نکته بیربط و البته به نظر من جالب.
مدتی هست که توجه من به این موضوع جلب شده که در میان رئیسجمهورهای آمریکایی جمهوریخواهها بعد از پایان دورهی رئیس جمهوریشون میرن دنبال زندگیشون و دیگه ازشون در دنیای سیاست چیزی نخواهیم شنید (نمونهاش ریگان، فورد، بوش پدر و همین بوش خودمون که من بعد از پایان ریاست جمهوریش برای اولین بار همین چند روز پیش و در مراسم سوگواری سناتور کندی دیدمش) اما سیاستمدارهای دموکرات تا روز مرگشون توی تمام مناطق دنیا سیخ خواهند کرد (نمونهاش کارتر و کلینتون که روزی نیست در یک جای دنیا در یک پروسه سیاسی شاهد نقشآفرینیشون نباشیم)
ورتیگونه عزیز، به نکته جالبی اشاره کرده ای، حالا که فکر می کنم در اینجا هم بیشتر بازنشستگان سیاسی چپ و متمایل به آن را در اکثر برنامه می بینی و خبری از راستی ها نیست
ارسال یک نظر