۱۳۸۷ فروردین ۱۲, دوشنبه

مهاجرت (1) دلایل



رفتن از کشور برای ادامه تحصیل، مهاجرت، و یا پناهندگی در یک کشور دور، در اولین مرحله یعنی دوری از زادگاه، خانواده، فامیل، دوستان، خاطرات و عادات و... آمدن به غربت، زبانی دیگر، فرهنگی دیگر، سختی های اولیه برای تنظیم خود با جامعه جدید، یاد گیری رفتار و زبان آنها، ساخت دوباره زندگی از صفر و...

تحمل این همه سختی و پرداخت این همه هزینه برای چی؟

اگر می خواهید که از کرده خود زود پشیمان نشوید، جواب های خود به نوشته بالا را تا می توانید زیاد کنید.

دلایل خروج از کشور باید اینقدر گسترده باشند که وقتی تعدادی از آنها بطور طبیعی در طول زمان(در مواجهه با واقعیت و یا عادی شدن بر اثر تکرار) کم رنگ و بی ارزش شدند، هنوزهم دلایلی برای دفاع و توجیه این انتخاب(و یا اجبار) برایتان باقی مانده باشند. پیشنهاد می کنم که همه دلایل خود در این رابطه را یادداشت کنید.


اگر خانواده هستید هر دو کمی از وضع زندگی کنونی خود و تصور زندگی آینده را هم به آن اضافه کنید.

غربت اولین کاری که می کند، کم رنگ کردن خاطرات بد و پر رنگ کردن خاطرات شیرین است، این یادداشت ها و مراجعه به آن کمک می کند که تسلیم این احساس غربت نشده و واقع بینانه تر برخورد کنید.


چیزهایی که با این مهاجرت از دست خواهید داد( چه مادی و جه معنوی) از قبل لیست کنید، جواب خود به آنها را هم پیدا کنید.


قبل ازهر اقدامی، چیزهایی که از دست می دهید و چیز هایی که (تقریبی) بدست می آورید را با هم مقایسه کنید.



بطور مثال با این وضعیت سال های اخیر ایران و رسیدن تقریبی درآمد ها به کشورهای اروپایی، اگر برای این سفر ملکی را می فروشید، دیگر حتی چند سال بعد که درآمد زا هم بشوید، براحتی نخواهید نتوانست ملک فروخته شده خود را بازپس بخرید، همین موضوع اگر با ایران زیاد در تماس باشید دلیلی برای پشیمانی خواهد بود.

به نظر من اگر شما 30 دلیل خروج از کشور برای خود نوشته باشید، بعد از سه سال در غربت بودن فقط بین هفت تا ده تا از آنها برایتان باقی می ماند، که تعداد قابل قبولی برای مبارزه با سختی های ساخت زندگی تازه بشمار می رود.


یک مثال: چند سال پیش با خانواده تازه رسیده ای آشنا شدم که یک زوج در دهه سوم زندگی و دو پسر 8 و 10 ساله بودند.زن و شوهر از همان برخورد اول مدام تاکید می کردند، از ما که دیگه گذشته، ما فقط برای خوشبختی بچه هایمان اینجا آمده ایم، وگرنه هیچ دلیل دیگری برای ترک وطن نداشته ایم.

دوستی برایشان توضیح می داد که شما نمی توانید این همه سختی اینجا را فقط بدلیل خوشبختی بچه هایی که حداکثر تا ده سال دیگر از شما جدا می شوند، تحمل کنید و بهتر دلایل دیگری هم به دلیل مهاجرت خود اضافه کنید. زیر سه سال هر دو در شرایط سنگین روحی در حالی که هر کدام دیگری را مسئول این مهاجرت اشتباه می دانست، از هم جدا شده، یکی پشیمان به ایران برگشته و آن دیگری بار تنهایی و غربت را با هم بدوش می کشد.


مثالی دیگر: اگر کسی دلایل خروج از کشور را در این خلاصه کند که جوانم، اینجا همه چیز برای ما ممنوعه، می رم جایی که همه چیز برام آزاده و... به احتمال زیادی در کمتر از یک سال و وقتی که تمام این ها بر اثر تکرار، جذابیت خود را از دست داده و جزیی از زندگی عادی شوند بعلاوه سختی ها جا افتادن در یک محیط جدید هم فشار را زیاد کند، یه پشیمانی شخص از انتخاب خود می انجامد.(منظور من این نیست که اینها دلایل خوبی نیستند، بلکه کافی نیستند).








۱۳۸۷ فروردین ۶, سه‌شنبه

خبرهای کوتاه از جهان


برای این هفته چهار خبر کوتاه را در نظر گرفته ام.

1- بلندترین مرد جهان ماشین دار شد.
leonid stadnik بلند قدترین مرد جهان از کشور اوکرین دیروز(دوشنبه 24-03-2008)و در سن 36 سالگی بالاخره به آرزوی خودش رسید و صاحب ماشین شد. این ماشین که توسط رئیس جمهور اوکرین و مخصوص سایز او سفارش داده شده بود، دیروز به او تحویل داده شد. البته لونید هنوز گواهی نامه رانندگی ندارد و می باید در ابتدا توسط همین ماشین درس رانندگی را فرا بگیرد.
در اینجا می توانید یک ویدیو جالب از این مرد را ببینید.
-
2- انقلابی در صنعت ساخت مسکن.
به نظر می آید که به پایان خانه سازی به روش سنتی نزدیک می شویم.
یک کارخانه هلندی توانسته است خانه هایی را بسازد که تا 80 درصد ساخت آن در کارخانه انجام می شود.
این کارخانه موفق شده است این خانه ها را که با خانه های پیش ساخته قیلی فرق داشته و خانه واقعی هستند در کارخانه آماده کرده بطوری که نصب آن در محل فقط به یک روز زمان می برد.
این خانه ها که تا لوله کشی، سیم کشی، سیستم های سرد وگرم و خروجی آنها در کارخانه انجام می شود، 20 درصد ارزنتر از مدل سنتی خود تمام شده و 50 درصد ضایعات ساختمانی کمتری دارند. کل طول ساخت این خانه ها 5 روز می باشد. منبع
-
3- Britney Spears خودش نیست که می خواند!
Henry Rollins خواننده معروف راک ادعا می کند که بریتنی اسپیرز آهنگ هایش را خود به تنهایی نمی خواند، بلکه
یک زن سیاه پوست با او می خواند و این میکس این دو خواننده است که به نظر خوش آهنگ می آید.
او می گوید: جذابیت صدای بریتنی مال صدای خودش نیست، صدای بریتنی زشت نیست اما کاملا معمولی است، این میکس این دوصداست که ما می شنویم و از آن لذت می بریم.
او مدعی است که برای این کشف مدیون دستگاه بسیار پیشرفته صوتی خود است که به او این امکان را داده است که به این موضوع پی ببرد. منبع خبر به همراه یک عکس جالب از Henry Rollins
-
4- CBS از هیلاری مچ گیری می کند.
هفته پیش و در یک سخن رانی هیلاری کلینتون مدعی شده بود، که در زمان جنگ بوسنی در سال 1996 وقتی بعنوان بانوی اول آمریکا به دیدار از سربازان در آنجا رفته بود، در زیر رگبار گلوله قرار گرفته، بطوری که دوان، دوان و در حالت خمیده به هوایپما برگشته و گریخته است.
در فیلمی که شبکه CBS از روز یاد شده منتشر کرده است، گلوله ای وجود نداشته، هیلاری در مراسم ورودش شرکت کرده، با سربازان عکس گرفته و بدون مشکلی هم آنجا را ترک کرده است.
صدها هزار آمریکایی در چند روز گذشته این فیلم را دیده اند. فیلمی که بدون شک برای رقیب او، اوباما فرصت بسیار خوبی برای زیر سوال بردن هیلاری را فراهم می کند. برای دیدن فیلم اینجا را کلیک کنید.

۱۳۸۷ فروردین ۵, دوشنبه

شاید برای شما جوک باشه، ولی برای من خاطره است


به تازگی جوکی شنیدم(احتمالا قدیمی) که تلخی یک خاطره رو دوباره برای من تازه کرده است.

کلاس چهار و یا پنجم دبستان بودم، در سنی که آدمها رو در دو دسته می شناختم، بچه ها و آدم بزرگ ها.

آدم بزرگ ها در نظرم کسانی بودند که همه چیز را می دانند .و هیچ وقت هیچ اشتباهی نمی کنند، سالها طول کشید تا بفهمم که این عقیده درست نیست و گاهی آدم بزرگ ها از بچه ها هم پر اشتباه ترند.(ظاهرا برای همین است که هر بچه ای رو که می بینم سعی می کنم این مطلب رو براش توضیح بدم)



خاطره مربوط به معلمی است(احتمالا علوم) که او را عقل کل و قابل ستایش می دانستم، همیشه از این که او جواب همه چیز را می داند، غرق حیرت بودم.



این معلم علاقه شدیدی داشت که معما و چیستانهای که می شنید و یا می خواند را در کلاس برای ما طرح کند و به تلاش ها و جواب های ما برای حل آن بخندد. معما هایی که امروز می دانم اصلا در حد فهم ما در آن سن نبود.



بعد وقتی که ما عاجزانه با کمک دانسته های اندک مان راه حل ارائه می دادیم، با گفتن کلماتی مانند: ناامیدم کردید، به این سادگی را نمی دانید؟ همه تون از دم خنگید، شما ها هیچ وقت چیزی نمی شیدو... حسابی تحقیر مان کرده و بعد با غرور جواب را می گفت(احتمالا برای اینکه بیشتر ستایش اش کنیم).

فشار این داستان یرای سالها(فکر می کنم هنوز هم) در من بود، دیگر بچه ها هم فکر کنم کم و بیش متاثر از این اتفاق بوده اند. نمی دانم چند سال طول کشید تا بفهمم که این معلم/ قهرمان من یکی از کم اطلاع ترین معلم ها در امر تعلیم و رفتار با بچه ها بوده است.



اما جوکی که مرا یاد این خاطره انداخت( جوکی که باید اعتراف کنم برای لحظه ای مرا به این آرزو برد که کاشکی آلان همان بچه بودم و او این سوال را از من می کرد و من همین جواب را می دادم).



معلمی از شاگردانش پرسید: عرض این کلاس 6 متر و طول آن 8 متر است، حال بگویید سن من چقدر است؟

بچه ها هیچ کدام نتوانستد جواب درستی به این سوال بدهند و مورد تمسخر معلم قرار گرفتند.

یکی از بچه گفت: آقا اجازه، ما جواب را می دانیم شما 48 سالتان است.

معلم گفت: درست است، دیدید چقدر آسون بود و شما چقدر خنگ بودید که معمای به این آسانی را نتوانستید حل کنید، بعد به شاگرش گفت برای همه توضیح بده که چگونه جواب را پیدا کردی که این ها هم یاد بگیرند.

بچه گفت: آقا اجازه، ما یک پسر عموی نیمه خل دارم که 24 سال داره، چون شما کاملا خل به نظر می رسید سن او را ضرب در دو کردیم.

۱۳۸۷ فروردین ۴, یکشنبه

پلیس ایتالیا در جستجوی یک دزد هیپنوتیزور

در فیلمی که توسط دوربین مدار بسته گرفته شده دیده می شود که چگونه کارمندان باجه فروشگاها و بانک ها هیپنوتیزم شده و از صندوق پول، بدون هیچ دلیلی به این شخص پول پرداخت می کنند.
یکی از این فیلم ها را پلیس ایتالیا منتشر کرده است. این شخص چندین بار به همین شیوه دزدی کرده است.


این مرد که مشخصات سکنه آفریقای شمالی را دارد(مثلا الجزایر، مراکش و یا مصر) ظاهرا با گفتن جمله "به من نگاه کن" طمعه های خود را هیپنوتیزم می کند.


خانمی که به این شخص بدون هیچ دلیلی در یک بانک 800 یورو پول داده است، بعدا به پلیس گفته است که کوچکترین چیزی از این موضوع را به یاد نمی آورد.
در
اینجا می توانید این فیلم را ببینید، این فیلم بدون صدا و توضیح می باشد.

۱۳۸۷ فروردین ۲, جمعه

آشنایی با هلند(6) زندگی در زیر سطح دریا


یک ضرب المثل معروف هلندی می گوید، خدا جهان را آفرید و هلندی ها، هلند را.
(God schiep de wereld en de Nederlanders schiepen Nederland
)

در حدود 60درصد هلند را زمین های خشک کرده و از دریا گرفته شده تشکیل می دهند. بسیاری از شهر ها و استان های هلند تا همین چند قرن پیش جزیی از دریا بوده اند، برای همین هم بسیاری از شهر ها تا حدود 7 متر زیر سطح دریا قرار دارند.
عمل خشک کردن زمین در هلند از قرن نهم میلادی شروع شده است.
در آن زمان کشاورزان برای داشتن زمین مساعد کشت بتدریج شروع به کندن کانال و هدایت آبهای سطح زمین به آنها و خشک کردن قطعات کوچک زمین کردند.

در قرن شانزده16 و به کمک تکنیک آسیاب های بادی مخصوص جابجایی آب موفق شدند دریاچه های بزرگتری را یکجا خشک کنند. این شروع خشک کردن زمین در مقیاس بزرگ بود. اولین قطعه زمین بزرگ خشک شده بی میئس تر(Beemster) نام دارد که در سالهای 1608تا1612خشک شده است، این منطقه و شهر آن حدود 3 متر زیر سطح دریا قرار دارند.

هلند در حدود 3هزار تیکه زمین خشک شده دارد که به 3قسمت تقسیم می شوند1-زمین های که آب سطح آنها را خارج کرده اند

2-دریاچه های خشک شده 3-زمین های از دریا گرفته شده.
دوباره نظر شما را به این نکته جلب می کنم که پایین ترین سطح زمین در هلند 6متر و 74سانت زیر سطح دریا قرار دارد، به این معنی که اگر سد ها نباشند بسیاری از شهرها حدود 7 متر به زیر آب دریا خواهند رفت.
هلند دارای 17500کیلومتر سد می باشد که جلوی ورود آب دریا به هلند را گرفته و سالانه حدود 2.3میلیارد لیتر اب را از هلند تخلیه کرده و به دریا می ریزند.



سدی بنام، آف اسلوت دئیک(Afsluitdijk)، به طول 32 کیلومتر و عرض 90متر یکی از بزگترین پروژه های سد سازی هلند می باشد که محوطه بسیار بزرگی از دریا را جدا کرده و به دریاچه بسته ای تبدیل می کند. این طرح که اولین بار در سال 1891 توسط یک مهندس هلندی مطرح شد در ابتدا بعنوان طرحی فانتزی و غیرقابل اجرا کنار گذاشته شد.


برای سالها این طرح باعث خنده بود و هرطرحی را که میخواستند رویایی و غیر قابل اجرا معرفی کنند با این طرح مقایسه می کردند.سرانجام در سال 1927 و در میان مخالفت گسترده ماهی گیران که راه خود را به آبهای آزاد بسته می دیدند و برای صید ماهی مسافت بیشتری را می بایست کشتی رانی می کردند، این طرح اجرا و در سال 1933 به مرحله بهره برداری رسید. این سد بزرگ نه تنها قسمت بزرگی از دریای شمال را کاملا جدا می کند و پایانی بر طوفان های این دریا و اثرات مخرب اش بر شهرهای ساحلی هلند می گذارد، بلکه دو قسمت بالای هلند را هم از دو استان مختلف به هم وصل می کند.



در صد سال گذشته ارتفاع سطح زمین در غرب هلند 5 سانتی متر افت داشته است، علاوه براین در طول همین قرن اخیر 5 سانتی متر هم به ارتفاع سطح دریا اضافه شده است، اما هلند همچنان پر توان با بالاتر بردن ارتفاع سد ها و بیرون ریختن آب از کشور به مبارزه بی پایان خود با دریا و حفاظت از سرزمین های از آب گرفته خود ادامه می دهد.

۱۳۸۶ اسفند ۲۹, چهارشنبه

سال نو در خارج

راستش دیدم سال نو داره می آید، همه دارند به هم تبریک می گویند وبعضی هم به فراخور، مطلبی می نویسند. من هم خواستم یک چند خطی بنویسم.
اول نوشته های غم انگیز چند خارج نشین دیگر را خواندم، کلی حس گرفتم، دست یه دکمه(کی بورد) شدم که یک احساسی هم من پیاده کنم که ای دل غافل، دیدم نمی شه. راستش نه دلگیرم، نه دل تنگم، نه حتی فرقی با روزای دیگه داره این نوشدن سال برای من(فرنگی بودن اسم این دردسر ها رو هم با خود داره).

به همسرم تلفن زدم گفتم، فردا سال نو می شه. گفت اه مگه جمعه نبود؟
گفتم نه جمعه که (goede vrijdag=Good Friday) روز تعطیل اینجاست(هلند هم این جمعه رو تعطیله و هم دوشنبه، یعنی چهار روز، خیلی کم اینطور اتفاق می افته).
گقت چه بد من فردا آزاد نیستم، نظرت چیه شب بریم رستوران ایرانی؟ چند روز پیش رفتم کلی آجیل و شیرینی خریدم. راستی یه نگاه می کنی ببینی کجا کنسرت و یا جشن ه، که بریم؟ من آلان خیلی شلوغم، تا شب کیس کیس، بعد هم تلفن رو قطع کرد.

آلان 10 دقیقه است که دارم تو خاطراتم دنبال نوروز می گردم، ولی بجز آجیل و تعطیلی چیزی یادم نمی آد. خب آدمها که همه یک جور نیستند، خیلی ها بحق روی این مراسم حساس ترند.

از این که آمدن سال نو یه چند روزی تو این نامهربان زمانه ایران می تونه شادی ایجاد کنه خیلی خوشحالم.
امیدوارم که سال واقعا نو بشه و با خودش کلی هوا و حرفهای تازه بیاره، کهنه ها رو هم ببره یه جای دور، جایی که دیگه دستشون به ما نرسه، امیدوارم که همه اجبارهای زندگی مون هم جای خودشون رو به انتخاب های داوطلبانه بدهند و خیلی آرزوهای دیگر....
سال بسیار خوبی داشته یاشید.

۱۳۸۶ اسفند ۲۴, جمعه

امید جلیلی، من باعث جدایی براد پیت و جنیفر آنیستون بودم.

امید جلیلی(Omid Djalili )کمدین 42 ساله ایرانی خودش را در رابطه با جدایی براد پیت(Brad Pitt )و همسر سابقش جنیقر آنیستون(Jennifer Aniston )مقصر می داند.
امید می گوید: یک بار در حین بازی در فیلم "بازی جاسوسی"(Spy Game ) من با براد پیت در یک تاکسی بودم. تازه چند روز از ازدواج این زوج هنری بیشتر نگذشته بود.
آنجا بمدت بیشتر از یک ساعت توصیه هایی در مورد ازدواج و مراحل آن به براد پیت کردم. به او گفتم ازدواج سه مرحله اصلی دارد.
1- مرحله عشق کور
2- مرحله آزار، در این مرحله که مشکل ترین مرحله ازدواج است، تو در مورد همه چیز حساس هستی.
3- مرحله پذیرش، اگر مرحله مشکل دوم را با موفقیت رد کنی به این مرحله می رسی که هارمونی ازدواج است.
امید می گوید، براد پیت از من تشکر کرد و گفت خیلی خوشحالم که تو مراحل ازدواج و اصول آن را برای من توضیح دادی. اما متاسفانه 6 هفته بعد براد پیت نزد من آمده و گفت من مطمعنا در مرحله دوم هستم و احتمالا همه چیز دارد از دست می رود.
خوشبختانه امید جلیلی بدرستی تصمیم گرفت در ازدواج بعدی براد پیت با آنجلینا جولی( Angelina Jolie )سکوت اختیار کند. منبع

۱۳۸۶ اسفند ۲۳, پنجشنبه

خبر های کوچک و کوتاه از جهان

(سعی می کنم حداقل هفته ای یک بار خبر هایی کوتاه را ترجمه کنم.)
1- ده دقیقه رقص استرپ تیز در مراسم خاک سپاری!
یک جوان با مرام تایوانی که به پدرش قول داده بود اگر بالای 100 سال عمر کند، در مراسم خاک سپاری اش یک استرپتیزور می آورد به قولش وفا کرد. مرحوم 103 ساله از طرفداران این رقص بود و به همه جا برای دیدن این رقص ها سفر می کرد.


2- عکس های برهنه سیاست مدار آلمانی در اینترنت.
بیرژیت اوراس( Birgit Auras )سیاستمدار آلمانی از لیست شورای شهر(Neustadt ) حذف شد چون حاضر نشده بود عکس های برهنه خود را از اینترنت بردارد.
او که صاحب یک بوتیک است عکس های خود را در وب سایت بوتیکش قرار داده است.
او می گوید از اینکه او را وادار کرده اند بر خلاف میلش بین سیاست و عکس هایش مجبور به انتخاب شود، شدیدا خود را مورد تبعض قرار گرفته شده حس می کند. سایت این خانم را از اینجا می توانید ببینید


3- 85% هلندی ها نیمه پر لیوان را می بینند.
بر اساس آخرین نظر سنجی که توسط سازمان ملی سنجش خوشبختی در هلند تهیه شده، هلندی ها مثبت به زندگی نگاه می کنند و احساس رضایت دارند.
در این نظر سنجی از این ضرب مثل معروف که نیمه خالی لیوان را می بینید و یا نیمه پر آن را استفاده شده است.


4-ادامه حضور در جشن بعد از سقوط از فاصله 30 متری.
یک زن 27 ساله روسی که در جشنی در طبقه نهم یک ساختمان شرکت کرده بود، هنگامی که برای کشیدن سیگار به بالکن آمده بود، به یاپین پرتاب شد.
در این سقوط که به کمک بند های خشک کردن رخت در طبقات مختلف از سرعت اش کاسته می شد، به این زن جوان که در نهایت روی چند تیکه لباس فرود آمده بود، آسیب بسیار کمی وارد شد بطوری که این خانم قادر به ادامه حضور در جشن بود.


5- هلندی ها از اسلام بیشتر می دانند تا از مسیحیت.
در آخرین نظر سنجی مشخص شده که هلندی ها بیشتر از بقیه ادیان از اسلام می دانند.
بطور مثال 98% می دانند که بعد از ماه رمضان عید فطر است.
بیشتر از 70% از 1500 سوال شوندگان در این نظر سنجی می دانستند که روز جمعه روز مقدس مسلمانان است، در حالی که فقط 15 % از شبنه روز استراحت یهودیان مطلع بودند.
جالب اینکه طرفداران حزب دست راستی خیرت ویلدرز( حزب آزادی) هم موفق به جواب به سوالات شده اند.

۱۳۸۶ اسفند ۱۷, جمعه

بحث مذهبی، سودی مساوی هیچ

دو سه سالی از آمدنم به هلند می گذشت، برای داشتن درآمد اضافه شبها دو سه ساعتی در یک رستوران کار می کردم. آنجا در حدود 15 نفر کار می کردند که همه گی بجز من هلندی بودند. بعد از خاتمه کار معمولا نیم ساعتی دور هم جمع شده و( به حساب صاحب رستوران) چیزی می نوشیدیم و صحبتی می کردیم. جمع جالب و بسیار صمیمانه ای بود. موضوعات بحث از موسیقی، فیلم، غیبت بقیه، تا اخبار روز و گاهی هم سیاست متنوع بودند.

چون در اکثر این بحث ها کم می آوردم، تصمیم گرفتم یه جوری خودمو رو کنم. بهترین کار بحث مذهبی و وجود خدا بود.

به خودم گفتم من که این همه سال در ایران بحث مذهبی کرده ام، کلی حرفه ای هم شده ام، این ها هم که ظاهرا نباید چیزی در این مورد بارشان باشد، بهترین موضوعی ه که می توانم در آن خودم را رو کنم.

حیف که مسلمان نبودند که بحث امام ها و قوانین اسلام را هم اضافه می کردم، ولی خب بحث اعتقاد و یا عدم اعتقاد به خدا هم کافیه.

از اولین فرصت استفاده کرده پرسیدم، کی دین داره؟

جواب ها اکثرا نه بود یکی دو تا از دختر ها گفتند که مسیحی هستند و ببیشتر نمی دانند. شروع خوبی نبود.

پس طرفدار چه باوری هستید؟ گفتم شاید مارکسیستی، مائویستی، نهیلیستی چیزی باشند. اما هیچ کدام نبودند.

بحث داشت از دست می رفت، بر خلاف میل ام مجبور شدم نقش مذهبی ه، رو بعهده بگیرم. از نظر استدلالی زیاد فرقی نمی کرد، در این سالها اینقدر بحث کرده بودم که مثل شطرنج بازها هم قادر به حمله و هم دفاع بودم.

اگر دین ندارید، به خدا اعتقاد ندارید پس به چی اعتقاد دارید؟ آفریننده و نظم دهنده این جهان کیست؟

نمی دونیم، زیاد هم برامون مهم نیست، به قانون اعتقاد داریم و به اخلاق اجتماعی. بعد عین ماهی از بحث لیز خورده و رفتند به بحث در باره فرق خلاف با جرم.

گیج شده بودم، یعنی کلی از اطلاعات من، دانسته های من و یافته های من در محل زندگی ه جدیدم، کاملا بی ارزش بودند؟ بعدها فهمیدم که متاسفانه درسته، و تمامی این اطلاعات فقط بدرد بحث های تکراری کردن در محیط های ایرانی می خوره.

دبیری داشتیم بسیار ارجمند، یک بار مثالی در این باره برایم آورد. آموختن ریاضیات دو راه دارد.راه اول: برای اینکه ثابت کنی فرمول جمع اعداد درست است می توانی فرمول را یاد بگیری، بعد از درک آن به سراغ جدول ضرب، تقسیم، بعد جزر و رادیکال و....بروی و به دانسته های خودت از علم ریاضی اضافه کنی،

یا اینکه می توانی برای اینکه از درست بودن فرمول جمع اعداد مطمعن شوی تمام عمرت را به جمع کردن اعداد ولو تا میلیون رقمی بپردازی. در صورت اول ریاضی آموخته ای، ولی در حالت دوم تو فقط کسی هستی که از هزار ها طریق قادر به اثبات فرمول جمع می باشی. حالا انتخاب با خودت است.

با این که این پند آن عزیز همیشه در یادم بود هیچوقت نتوانستم خودم را از وسوسه بحث مذهبی بیرون بکشم. ازهر فلسفه و ایسمی که بحث می کردیم باز هم به اشارتی به بحث دینی برمی گشتیم. مثل آخوند ها که با روضه عاشورا حال می کنند، ما هم با بحث مذهبی حال می کردیم.

از آن خاطره تاکنون سعی خودم را کرده ام که بحث مذهبی نکنم( بحث در مورد مذهبیون و رفتار آنها ربطی به بحث مذهبی ندارد).

گاهی لحظه ای در یک بحث مذهبی وارد شده بیشتر مزاحی می کنم و رد می شوم.

حالا گاهی در سایت های اینترنتی وقتی می بینم که چه استعدادهای بزرگی، با یک تلنگر همگی بسرعت وارد چرخه تکراری این بحث ها می شوند، از اینکه بجای بالا رفتن هنوز در همان ابتدا، تکراره، هیچ می کنند، دلم می گیرد.
حالا واقعا نمی دانم چه سودی دارد که بفرض از هزار راه دیگر بشود وجود و یا عدم وجود خدا و ادیانش را ثابت کرد.

از خودم می پرسم آیا می شود روزی ما هم همان گونه که از بحث درباره وجود و یا عدم وجود لولوخورخوره رد شدیم، از این یکی هم بتوانیم رد شده و به مرحله ای بالاتر برویم؟

۱۳۸۶ اسفند ۱۶, پنجشنبه

آشنایی با هلند(4) سکس در معروف ترین یارک آمستردام قانونی می شود


فون دل یارک(Vondelpark) معروف ترین یارک آمستردام و هلند می باشد. این یارک 140 ساله با وسعت 47 هکتاری خود در قلب آمستردام سالانه حدود 20 میلیون بازدید کننده دارد.

در این یارک هر تابستان به مدت بیشتر از دو ماه همه روزه انواع کنسرت های موسیقی بطور رایگان برای علاقه مندان برگذار می شود. در هوای مناسب این یارک یر می شود از مردمی که در گروهای کوچک و بزرگ در روی چمن ها نشسته، یا به انواع بازی ها مشغول شده و یا حمام آفتاب می گیرند.


امروز از قول قانون گذار شهرداری منطقه اعلام شد که طرحی در مرحله تصویب قرار دارد که به موجب آن انجام سکس را در این یارک قانونی می کند.

او همچنین اضافه کرده است، چرا باید سعی کنیم چیزی را ممنوع کنیم که ممنوعیتی ندارد، مزاحمت کمی برای دیگران ایجاد می کند و در مقابل باعث تفریح و سرگرمی تعداد زیادی می شود.


(توجه شما را به این نکته جمع می کنم که سکس هم مانند نوشیدن وکشیدن مواد محرک قبلا هم در فون دل یارک انجام می شده ولی حالا قرار است قانونی شود.)


البته محدودیت هایی هم برای این کار در نظر گرفته شده است. از جمله این محدویت ها می توان به جمع آوری آشغال و وسایل باقی مانده و ریختن آنها در سطل زباله، داشتن فاصله کافی از محل های مخصوص بازی بچه ها و محدود بودن این عمل به ساعات غروب و شب اشاره کرد.

۱۳۸۶ اسفند ۱۱, شنبه

شما رو به خدا ایندفعه اضافه بار ما رو ندید بگیرید

یکی دو هفته قبل برای بدرقه مادرخانم یکی از دوستام که به ایران داشت برمی گشت به فرودگاه رفته بودم،( این دوست عزیز بهمراه همسر و پسر 17 ساله اش آلان حدود 18 ساله که در هلند ساکن هستند) وقتی که آنها برای تحویل بار به قسمت مربوطه رفته بودند، من که عهده دار نگهداری کاپشن ها شده بودم، یک فنجان قهوه برای خودم گرفته در گوشه ای خودم را با تماشای مسافران مشغول کرده بودم.

حدودا یک ربع بعد دیدم که نوه هه با قیافه ای عصبانی، صورت قرمز بسرعت بطرف من آمده کاپشن اش را برداشت و گفت می روم بیرون سیگار بکشم.
چند دقیقه بعد مادر بزرگه آمد پیش من نشست و شروع کرد به شکوه کردن که، دیگه نمی ام اینجا، بس ام بود، بعد از 18 سال خبر مرگم گفتم بیام بچه و نوه ام رو ببیتم، تا می آیم حرف بزنم می ریزند سر من، مگه من چی گفتم که به من چشم غره می رند؟ از لابلای حرفاش فهمیدم که موضوع راجع به اضافه باره.

چند دقیقه بعد دخترش عصبانی نیامده شروع کرد: واقعا پسرم حق داشت که گذاشت رفت، این چه طرزه حرف زدنه، مسئول بار ایران ایر خودش داره می گه 12 کیلو اضافه بار دارید 8 کیلو براتون مینویسم، تا ما می اییم تشکر کنیم و فبض رو بگیریم چی یکدفعه خودتو می اندازی وسط و مثل گدا ها می گی، تورو به خدا کمتر حساب کنید، خواهش می کنم، آقایی کنید این دفعه رو ندید بگیرید، خدا خیرتون بده یه لطفی بکنید.

مادره هم می گفت: حالا مگه چی شده، همه همین کارو می کنند، داشتم می آمدم همه واسه این که پول اضافه بار ندند یک التماس و خواهش تمنایی می کردند که نگو، گدایی کدومه، بهش نگفتم که بهم پول بده، گفتم پول مفت کمتر بگیر، تازه تو جیب خودش هم که نمی ره.

سعی کردم یه جوری مشکل رو حل کنم، به مادره گفتم حالا شما ناراحت نشوید، این یه اختلاف رفتاریه، این جا کسی این کارو نمی کنه، خب اینها هم این همه ساله اینجا زندگی می کنند، یک دفعه جا خوردند حتما.

به دخترش هم گفتم به نظرم تموش کنی بهتره، داره می ره درست نیست دلخور باشه، خب طفلی فکر کرده داره ثواب می کنه دیگه. بعدش هم اضافه کردم می رم پسرتو برگردونم.

رسیدم به پسره که انگار منتظر بود: ندیدی چکار کرد که، آبروی ما رو برد، اون جا هم همه ایرانی بودند می فهمیدند چطوری داره التماس می کنه.

گفتم ناراحت نیاش همه ایرانی بودند خودشون می دونند موضوع چیه، برو ببین مادربزرگت از التماس کردن بقیه چی می گه، اصلا بابا این یک رسمه، منظور ما اونی نیست که می گیم، اغراق می کنیم همه هم می دونیم.

اصلا این تو خونه مونه، چه می دونم فرهنگه مونه، شدیدا تعارف می کنیم، اگر کسی کاری برامون انجام بده صد تا تشکر می کنیم، اگر کارمون گیر باشه هزار تا خواهش می کنیم. چرا راه دور بریم به جای احوالپرسی به هم می گیم: چاکرتم، کوچیکتم، نوکرتم، خاک زیر پاتم، مگس روی ا+تم.

عاشق که می شیم می گیم: اسیرتم، دیونه تم، بیچاره تم، بدبختم، داغونتم.

شاعرمون می خواد به زیدش بگه دوسش داره می گه:/بود هر آستانی را سگی ای من سگ کوی ات---تو می خواهی که من باشم سگ این آستان یا نه/.

معشوقه اون یکی بجای حرفهای محبت آمیز عشوه شتری می آید که/گفت، اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک--- هم به مژگانت بروب آن خاک در، گفتم به چشم/.

نمی دونم چرا یک دفعه از خودم لجم گرفت، خیلی از این چیزهایی که داشتم برای توجیه این رفتار به اش می گفتم تو خودم هم بود، از خودم بدم آمده بود، بدون کنترل با عصبانیتبه حرفم رو ادامه دادم.

حالا این که خوبه، ما اگه بخواهیم محبت مون رو به امامامون نشون بدیم یا می ریم خودمون رو دخیل می بندیم، یا تو گل و لای سینه خیز می ریم، یا با مشت و قمه می زنیم خودمون رو شل و پل می کنیم و یا اسم بچه ها مون رو میزاریم غلام علی، غلام حسین. اصلا برو از بابات سوال کن چرا اسمش غلام رضاست.

ما واسه رهبران سیاسی مون که چند صباحی باید بیایند و بروند یا تو فرانسه خودمو آتیش می زنیم یا تو ایران قمه و زنجیر برمی داریم و می گیم.....

که طفلکی با قیافه ای هراسان حرفم رو قطع کرد و گفت: من فهمیدم، واقعا فهمیدم، حالا دیگه با اجازه می خواهم برم مامان بزرگم رو بدرقه کنم، شما همین جا بمون، من آلان می گم بابام بیاد شما رو دلداری بده!!

التهاب در هلند برای پخش فیلم ضد قران

روز جمعه 29-02-2008 دولت هلند بعد از برگذاری جلسه هئیت دولت اعلام کرد، این خود ویلدرز(سازنده فیلم ضد قران و نماینده مجلس) است که باید در مورد پخش ویا عدم پخش فیلم تصمیم بگیرد، ضمن اینکه ما بشدت نگران امنیت جان شهروندان، شرکت های هلندی در خارج و سربازان مان در افغانستان هستیم. نخست وزیر اضافه کرد ما به ویلدرز نمی گوییم از نمایش فیلم صرف نظر کن، ما معتقدیم مردم در مقیاس وسیع آزادی عمل دارند ولی برای استفاده از آن باید مسئولانه رفتار کنند.

در همین هفته وزیر امور خارجه هلند از ویلدرز خواسته بود تا از نمایش فیلم خود منصرف شود.

رهبر حزب CDA هم میگوید متاسف است از اینکه ویلدرز حاضر نیست در تصمیم خود صرف نظر کند. او پیشنهاد می کند، لطفا صرف نظر کن، دولت آمادگی پذیرش عواقب این کار را ندارد.

در واکنشی جداگانه اتحایه شرکت های هلندی هم نگرانی خود را از عواقب پخش این فیلم اعلام کرده و خواستار تجدید نظر ویلدرز در نمایش این فیلم شد.

نخست وزیر دیشب در یک برنامه تلویزیونی دوباره نگرانی شدید خود را از پخش این فیلم ابراز کرد. او گفت بر اساس گزارش های سازمان اطلاعات عواقب پخش این فیلم می تواند بشدت خطرناک باشد و حتی تلفات انسانی هم در بر داشته باشد. او اضافه کرد بطور مثال این نگرانی وجود دارد که عوامل طالبان به سربازمان در افغانستان حمله کنند و یا جان خدمه پرواز های هلند در بعضی از کشورها به خطر بیافتد. اوگفت، من می دانم که در صورت وقوع یک بمب گذاری، شخص تروریست مقصر است ولی نقش عوامل تحریک کننده را هم نمی توان نادیده گرفت.

در واکنش به این اظهارات و در خواست ها ویلدرز اعلام کرد، دولت می تواند در مقابل اسلام تعظیم کند و تسلیم شود، اما من هرگز این کار را نخواهم کرد. او اعلام کرد کار ساخت این فیلم به پایان رسیده و این فیلم بهر حال و بدون توجه به گفته های دولت و اتحادیه شرکتها و سایرین در همین ماه از طریق تلویزیون و یا اینترنت به نمایش گذاشته می شود. ( لازم به ذکر است که ویلدرز بدلیل تهدید های جدی جانی چند سال است که با محافظ و در مکان های نامشخصی زندگی می کند

منابع http://www.telegraaf.nl/binnenland/3437152/_Balkenende_maakt_zich_zorgen__.html?p=17,1
http://www.telegraaf.nl/binnenland/3437571/_Wilders__kabinet_buigt_voor_islam__.html?p=17,1